ما کمک می‌خواهیم!

امیرحسین دوست‌زاده شاعر جوان و انقلابی اهل تبریز، متولد 1384 است. او را می‌توان به تعبیری از رویش‌های انقلاب دانست. این شاعر دهه هشتادی تاکنون در دهها جشنواره ادبی در سطح کشوری و استانی موفق به کسب عناوین برتر شده است. او در حیطه خودش که شعر و شاعری است به عرصه‌ی جبهه‌ی مقاومت ورود کرده هم شعر می‌گوید، هم روایت‌ می‌نویسد اما به این‌ها اکتفا نکرده بلکه نتیجه عملی و ملموس را هم مدنظر دارد، از این رو او به همراه دوستانش و بنیاد فرهنگی خاتم فعالیت‌هایی را در جهت حمایت از جبهه‌ی مقاومت در دانشگاه خود و سطح شهر انجام داده است که یکی از این فعالیت‌ها برپایی «خیمه‌های مقاومت» در مساجد شهر تبریز بوده است.
این پویش با هدف اعلام حمایت مساجدِ سراسر کشور از رزمندگان جبهه مقاومت و مردم مظلوم فلسطین برپا شد که با اقدامات متنوع و خلاقانه‌ای مانند: اهتزاز پرچم فلسطین، فضاسازی با نمادهای مقاومت، اجرای«چهارشنبه‌های ضد صهیونیستی»، برگزاری یادواره شهدا و روایت قصه فلسطین و … همراه بود. همچنین شامل برنامه‌ها و رویدادهایی می‌شد که مستقیماً و به‌صورت تخصصی روی حوزه‌ی فلسطین و بچه‌های آن کار می‌کردند.


روایت عاشقانه‌ها
به توصیه خاتم، خیمه‌های مقاومت را با بچه‌های مساجد هماهنگ می‌کردیم . قبل از آن جنبه‌ی دانشجویی داشت و با جمع‌های دانشجویی و تشکل‌هایی مثل: بسیج دانشجویی و بسیج هنرمندان این کار را انجام می‌دادیم. بعد از آن صمیمی‌تر شدیم و با بچه‌های مسجدی صحبت کردیم. سعی کردیم بچه‌های روایت فلسطین را هم تا جایی که می‌توانیم، بین آنهایی که دغدغه فلسطین دارند پخش کنیم. در این رابطه با آقای دوستدار و براتی صحبت‌ کردیم آنها فیلم‌هایی در زمینه فلسطین و روایت آن داشتند. خیمه‌ی مقاومت به صورت مردم ‌نهاد انجام شد. چند رویداد را هم برگزار کردیم. اکنون در هر مسجدی یک خیمه‌ی مقاومت داریم.
برای ایجاد خیمه بچه‌های عملیات پرچم فلسطین را آوردند و ما این پرچم‌ها را به هر کسی که در این حوزه کار می‌کرد، می‌دادیم. چندتایی پرچم بود و به برخی یک پک روایت یا کارت پستال می‌دادیم که مثلاً روایت منطقه یا روایت حاج‌آقا بوشهری را که بخش‌هایی از روایت ایشان را خودمان تایپ کرده بودیم. بخشی از روایت‌ عاشقانه‌ها را هم می‌گرفتیم، شعر می‌گفتیم و به آنها می‌دادیم.
اسامی شهدایی که در طوفان الاقصی شهید شدند را به بچه‌های مسجدی می‌دادیم و بچه‌ها برنامه‌هایی متناسب با آن تدارک می‌دیدند و این قسمتی از خیمه مقاومت بود. نمایشگاه کتاب هم قسمت دیگری از خیمه مقاومت را تشکیل می‌داد. فضای خیمه با حال و هوای فلسطین طراحی شد تا هر کس وارد آن فضا می‌شود انگار وارد یک فضای فلسطینی ‌شده باشد. کارهایی در حوزه فلسطین از کشورهای دیگر مثل ترکیه هم داشتیم که بخش بین‌الملل خاتم آن را هماهنگ کرده بود.
روایت فلسطین در مرحله‌ی اول برای کسانی است که می‌خواهند در حوزه‌ی مردمی فعالیت کنند و صرفاً راوی باشند. حوزه‌ی دوم هم برای آنهایی است که می‌خواهند کار تولیدی تخصصی داشته باشند.
آقای مقبولی دوره‌ای برگزار کردند، در این دوره 35 نفر الان شب و روزشان صرف فلسطین شده است. 35 نفر دیوانه‌ی فلسطین که شب و روز مصاحبه می‌کنند، در کلاس‌ها حاضر می‌شوند.


چادرهای مقاومت
از کارهای دیگری که با همت دوستان انجام دادیم، برپایی «چادرهای مقاومت» بود. با بچه‌های دانشگاه تبریز، دانشگاه هنر و دانشگاه صدر برای دانشگاه کلمبیا تجمع برگزار کردیم. بچه‌های دانشگاه مدنی که من هم آنجا هستم، چادر زدیم و پرده‌های گفت و گو در حوزه‌ی فلسطین را برپا کردیم. 6-5 روز، شبانه روز در حیاط دانشگاه برنامه‌های مختلف اجرا می‌کردیم از پختن نان گرفته و آوردن زیتون و پرچم فلسطین گرفته تا روایت گری در زمینه فلسطین. حتی خواستیم یکی دو مأمور هم بایستند تا فضا طبیعی‌تر به نظر برسد. بچه‌های روایت فلسطین همراه بچه‌های بین‌الملل به محوطه دانشگاه می‌آمدند، در آنجا حدود 70 نفر دانشجوی عراقی و ترکیه‌ای داریم که توانستیم جشنی را برای آنها تدارک بببینیم. بچه‌های که ادبیات عرب می‌خواندند، در یک گوشه‌ از محوطه دانشگاه حلقه‌ای تشکیل داده و با عراقی‌ها صحبت می‌کردند. برخی هم ترکی استانبولی و عده‌ای هم کردی حرف می‌زدند. با هر زبانی که می‌توانستیم با بچه‌ها ارتباط می‌گرفتیم و به این ترتیب یک هفته‌ فلسطینی داشتیم. مسئولیت این کار با آقای حریر محمدی و کاشان نظری از بچه‌های بسیج دانشجویی و رفقای دیگر بود.
چند محفل هم به شکل میزهای مقاومت داشتیم و دوره‌ای تحت عنوان «دوره‌ی فلسطین‌خوانی» را که صرفاً ادبیات فلسطین بود در دانشگاه برگزار کردیم. کسانی‌که اهل ادبیات فلسطین بودند در این دوره شرکت می‌کردند. بچه‌های بسیج دانشجویی دانشگاه شهید مدنی و بچه‌های دانشگاه تبریز در دوره‌ی فلسطین‌خوانی با ما همراهی داشتند.

زخم زیـتون
از جمله کارهای دیگری که انجام دادیم، همایش« طرح غزه» و محفل‌های «شعر مقاومت» بودند. بعد از طوفان الاقصی ما حدود چهار شب، شب شعر برگزار کردیم این شب شعرها با همراهی حوزه هنری، اداره ارشاد و خاتم تحت عنوان شب شعر «مبشرات» و «خیمه‌ی مقاومت» برگزار شد.یکی از شب شعرها هم «زخم زیتون» بود. این کار برای کشورهای ترکیه و آذربایجان انجام شد.
من و امیر عبدالهیان و مرتضی مقبولی از بچه‌های خاتم چند تعریف از روایت ادبی داشتیم. ما با 6-5 تن از شعرای انقلاب هماهنگ شده بودیم تا هر اتفاق و سوژه‌ی تاثیرگذاری که اتفاق می‌افتد در آن فضا روی آنها مانور بدهیم. برخی از بچه‌ها به زبان ترکی و بعضی دیگر به زبان ترکی استانبولی و تعدادی هم به زبان فارسی محتوا و شعر تولید می‌کردند. بچه‌های روایت فلسطین هم بودند که از دوره‌های خودشان مضمون تهیه می‌کردند. این جریان‌ها با هم خیمه مقاومت را اجرایی کردند.
ما با تعدادی از بچه‌های خاص، رسانه‌ای به نام مثلث قرمز داریم. پیج این رسانه را به عنوان مطالبه‌گر فلسطین بالا آورده‌ایم. بچه‌های اسلام‌گرای ترکیه تاحدودی‌ این پیج را مشاهده می‌کردند و باعث شد از آنجا هم بخش‌های مثبتی به سمت ما بیاید. این پیج را شیعیان آذربایجان هم رصد می‌کردند، افسوس می‌خوردند و می‌گفتند؛ دلمان خون شد که نمی‌توانیم کاری انجام بدهیم! این جملات کوتاه مهم هست چون نشان می‌داد این اتفاقات برای آنها هم مهم است.
درکنار این برنامه‌ها، زخم زیتون را هم داشتیم که یک کارگروه روایت فلسطین بود و در تبریز اتفاق افتاد، در زخم زیتون ما محوریتی برای تبریز و شهرهای اطراف و حتی کشور ایجاد کردیم. چند مصاحبه کلیدی هم گرفتیم و چندتایی هم تولید شعر و شعرخوانی داشتیم بعد هم برنامه مصاحبه با پسر یک ارمنی شهید که اسرائیلی‌ها پدرش را در لبنان سربریدند، داشتیم. او شخصیتی ضد اسرائیلی و ضد صیهونیستی دارد و فوق العاده خوب صحبت می‌کند.

رد رنگ سرخ
اکنون مدتی است که روایت می‌نویسم. روایت‌هایی از نگاه مردم به قضیه‌ی فلسطین زیرا مردم تبریز شبهاتی در حوزه‌ی فلسطین دارند. هدف من جواب دادن به این شبهات نیست بلکه صرفاً مشاوره و دیالوگ است.دیالوگی درمورد چیزهایی که سوادش را دارم. صرفاً سؤالی می‌پرسم از بازاری ها، کسبه، شاغل، ورزشکار، کارمند سؤالی از همه کس و هرجا که می‌روم در تاکسی، کافه، بازار و …. آن سؤال این است؛ غزه را چه‌طور می‌بینید؟ حس شما نسبت به
غزه چیست؟
سه چهار ماهی است مشغول نوشتن این روایت‌ها هستم. توی این حوزه، عملیات صادق2، شهادت سیدحسن نصرالله، شهادت اسماعیل هنیه را هم نوشته ام. یک اصطلاح جالبی هست که همه به َآن می‌گویند؛ گنگستر. برای من مهم است که اولین کلمه‌ای که مردم به کار می‌برند چیست؟ چه کلمه‌ای و چه جمله‌ای به کار می‌برند؟ روایت‌هایی در کوچه پس کوچه‌های تبریز، در محله‌های غنی آن تا محله‌های کوه نشین و حاشیه نشین وجود دارد که خیلی عجیب هستند. کوچه‌هایی هستند که عکس سید حسن را به دیوارهایشان زده‌اند و فضای عجیب و جالبی را به وجود آورده‌اند.
هدف از جمع‌آوری این روایتها، این است که ما اول شناختی پیدا کنیم نسبت به اینکه مردم چطور در مورد ما فکر می‌کنند؟ شاید مثلا هم‌وطن‌مان از سیستان و بلوچستان متفاوت از تبریزی‌ها فکر ‌کند، چون تبریز فضای دیگری است و آنجا فضای دیگر یا در شهرهای نزدیک به افغانستان یا آستارا که بیخ گوش آذربایجان است. آذربایجانی که خواهان خون شده و شب و روز روی ذهن جوان‌های ما تأثیر می‌گذارد و مانور می‌دهد و پان ترکیسم را پرورش می‌دهد، فضاهای دیگری دارند.
می‌خواهم روی تأثیر پان ترکیسم و نگاه هم‌وطن‌مان به قضیه فلسطین یک تئوری بنویسم . فعلاً دوست دارم مشاهده کنم و صرفاً مشاهده‌گر باشم تا زمانی که به یک جمع‌بندی در مورد نگاه به فلسطین برسم و با کمک دوستان، جایی بتوانیم جوابی به این شبهاتی که هست بدهیم چون مثلا دانشجو شبهه خودش را دارد، آن بازاری نگاه مالی به قضیه دارد و خانمی هست که نگاه مادرانه دارد و بدیهی هست هرکدام آرمان متفاوتی دارند، ولی دیالوگی که به وجود می‌آید راه ارزشمندی است که آن طرف را درگیر می‌کند. مثلاً وقتی دست آدم به یک رنگ سرخ می‌خورد تا یک هفته رد رنگ روی دستش می‌ماند. کلمه‌ای که گوینده به ذهن خودش فشار می‌آورد تا آن را بگوید همین اثر را در فکر و روحش باقی می‌گذارد مثل نوایی یا شعری آهنگین…..
منم غزه برادر زخمی ام، زخمی خنجر‌ها
ببین با من چه کرده خنجر آن نا برادر ها….
 برادر جان بیا، این بار با من باش تا با هم
به صوت حیدری‌مان برکنیم از جای خیبر ها…..
 چه غم… وقتی جهان هر لحظه کل یوم عاشوراست….
به خون غلتید پیکر‌ها و گر بر نیزه شد سر‌ها
 به خون غلتیدن ما جز رهایی چیز دیگر نیست
خوشآ این سان سر بسمل شدن دارند حنجر ها
 منم غزه همان که کودکانش زیر آوارند……
منم غزه همان تشییع اکبر‌ها و اصغر ها…..
 چه فرقی می‌کند شامی ،عراقی، یا که ایرانی؟
چه فرقی می‌کند؟… وقتی یکی هستند باور ها…..
 ندارد هیچ فرقی قلوه‌ی سنگ و خشاب پر
که‌ ما با دست خالی بر می‌اندازیم لشکر ها….
 همین در‌ها که بر ما بسته‌اند اهریمنان، صبحی
به برق ذوالفقارش باز خواهد شد همین در‌ها
 یقین او خواهد آمد‌ او که عدل حیدری دارد
رها خواهند شد بر آسمان فوج کبوتر ها
 به پیش پای او…. صبح اذان مسجد الاقصی…
جهان پر می‌شود از نغمه‌ی الله اکبر ها……

این تجربه متعلق به طرح «مرکز مشاوره امام رضا (ع)» با 2 تجربه ثبت‌شده می‌باشد.

مجری طرح:

تصویر امیرحسین دوست‌ زاده

امیرحسین دوست‌ زاده

https://mtedad.org/?p=7990

تجربه‌های مشابه:

راوی: خانم رباب دقاقله نام مجموعه: هیئت حضرت زینب کبری سلام‌الله استان:....

راوی: خانم بتول حسینی‌نژاد نام مجموعه: فعالیت در حوزه علمیه فاطمیه شهرستان....

راوی: آقای جواد پوردکان نام مجموعه: شبکه بهداشت استان: هرمزگان (جاسک) بیوگرافی:....

راوی: خانم نسرین احمدزاده نام مجموعه: کانون فرهنگی تبلیغی انصار الزینب (س)....

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید

No products in the cart.

Return To Shop
ورود به سایت