گوشوارة قلبی
بعد از اغتشاشات، کارمان را شروع کردیم. در شهرهای بزرگ گروه دختران انقلاب فعالیت میکردند. میخواستیم گروهی مشابه داشته باشیم و فعالیت کنیم. اما فکر کردیم با انتخاب واژۀ انقلاب، قشر خاکستری را از دست میدهیم. به همین دلیل واژه انقلاب را به ایران تغییر دادیم و گروهمان شد دختران ایران. ولی در واقع کارمان شبیه گروه دختران انقلاب است. جذب قشر خاکستری همیشه برای من اولویت بوده که آن هم برمیگردد به خاطرهای از پدرم. دوران راهنمایی دوستی داشتم که باحجاب نبود من چادر میپوشیدم؛ ولی او موهایش معلوم بود. همیشه مسیر مدرسه تا خانه را با هم میآمدیم. آن موقع پدرم کارمند سادة سپاه بود؛ ولی بااینحال حراست محل کارش به او تذکر داده و گفته بود که چرا دختر شما با کسی که حجابش درست نیست در سطح شهر دیده میشود! یک روز که پدرم آمده بود مدرسه دنبالم، دوستم را هم رساندیم پدرم با خوشرویی با دوستم برخورد کردند که آن بنده خدا خودش شرمنده شده بود و روسریاش را درست کرد معذب شده بود که یک نفر با این جایگاه و شخصیت اینقدر خوب برخورد میکند. دوستم را به خانهشان رساندیم وقتی پیاده شدم بابا به من گفتند که خیلی خوشحالم که شما چنین دوستانی داری و با چنین آدمهایی میروید و میآیید. فکر نکن از نظر من معاشرت با این آدمها مشکلی دارد. ولی حواست باشد یکوقت برایش از سختیهای حجاب نگویی که دید بدی نسبت به حجاب پیدا کند از شیرینیهایش بگو. من مطمئن هستم که یک روزی بالاخره حجابش مثل تو میشود. از آن به بعد دوستیمان بیشتر شد و خدا را شکر بعد از مدتی او هم حجاب را انتخاب کرد. دختران ایران هم این دید را در ما ایجاد کرد که دخترانی که بهظاهر انقلابی نیستند با رفتار خوب انقلابیها قطعاً انقلابی میشوند.
فعالیت و برنامههای دختران ایران در شهر لنگرود برگزار میشود.
بعضی از ارگانها تمایل زیادی دارند که با گروه ما همکاری کنند. اما گروه ما کاملاً مردمی و خودجوش است و به هیچ نهادی وابسته نیست.
یعنی دختران ایران با حزب و ارگان خاصی همکاری همیشگی ندارد، یک گروه جهادی است که
خدا را شکر تابهحال چند اجتماع بزرگ برگزار کرده است، از جمله اجتماع خانوادگی ۵ خرداد که خدا را شکر تبلیغش کشوری شد. از پدر شهید علیوردی دعوت کردیم که حضور داشته باشند. یا یک اجتماع پلاکاردی برای حجاب داشتیم که در کشور جزو اولین شهرها بودیم که این برنامه را اجرا کردیم و بعد از آن از شبکههای مختلف، مثل شبکه افق و شبکه ۳ با ما تماس گرفتند و خواستند که کار ما را انعکاس بدهند. هر واقعۀ مهمی که در کشور رخ میدهد ما مراسمی تدارک میبینیم و یک محتوای مجازی برایش فراهم میکنیم.
بیشتر کارهایمان مجازی است حالا بهغیراز مراسمهایی که بخواهیم کشوری برگزار کنیم.
بعد از شهادت هموطنانمان در کرمان ما برنامة گوشوارة قلبی را تدارک دیدیم که برنامه خاصی بود.
تصمیم گرفتیم که به همه بچهها گوشواره قلبی هدیه بدهیم که در ذهن بچهها بماند. هر وقت که آن گوشواره را دیدند یاد آن موضوع بیفتند. آن یک گوشواره قلبی ساده بود؛ ولی بچهها با دیدنش میرسیدند به آمریکا و اسرائیل. با یک گوشوارة کوچک آنها به دشمنیهای بزرگی پی میبردند. از چند روز قبل ما گوشوارهها را فراهم کردیم تبلیغاتمان طوری بود که بچهها بیشتر استقبال کردند و مادر و پدرها فرزندانشان را به این مراسم آورده بودند. یکی دیگر از برنامههایی که برای این مراسم تدارک دیده بودیم این بود که خطاط دعوت کرده بودیم که دخترها هرچه دلشان میخواست میگفتند و خطاطمان مینوشت و تقدیم میکرد. در کنارش اسم بچهها و دخترهایی که در آن حادثه شهید شدند را خطاط با خطی زیبا روی کاغذهای رنگی مینوشتند و به بچهها هدیه میدادند.
همیشه سعی میکنیم که پذیراییهایمان خیلی خاص و متفاوت باشد. مثلاً در زمستان پذیراییمان لبو بود. پذیرایی زمستانی که بچهها خیلی خوششان آمده بود. سخنرانمان هم خانم حسینی بودند. خدا را شکر برنامه خیلی خوبی بود.
هر کسی که بخواهد میتواند به ما کمک کند. ما یک اتاق فکر تقریباً پنج ششنفره داریم؛ ولی خیلی بزرگتر از این حرفهاست، زیرا برای هر برنامه که میخواهیم انجام دهیم به فراخور همان کار از افرادی که در آن وادی موفق هستند و سررشتهای دارند دعوت میکنیم تا به ما کمک کنند.