فایده ایجاد کن، نیرو جذب کن
هسته اولیه مجموعه «دختران بصیرا» توسط یکی از دوستان در سال ۹۵ شکل گرفت؛ به این صورت که در محله خودشان با ۷، ۸ دختر نوجوان فعالیت داشتند. فعالیتهایی مثل نشست مطالعاتی، اردو، فعالیتهای ملی، مذهبی که پیش میآمد، داشتند. این فعالیتها تا سال ۹۸ ادامه داشت و بعد با فراگیر شدن مسئله کرونا در کشور، ایشان فعالیت را به سمت فعالیت مجازی بردند و از ما خواستند که کمکشان کنیم.
به این صورت که ایشان با نظرسنجیهایی که انجام داده بودند، برای دختران مشاورههای مختلف را در نظر میگرفتند؛ یکسری از دختران نوجوان نیاز به مشاوره تحصیلی داشتند، یکسری نیاز به مشاوره خانوادگی داشتند، یکسری اعتقادی و… که ایشان از دوستان خودشان، دوستان دانشگاه یا حوزه، دعوت میکردند، زمانی را مشخص میکردند، به بچهها اعلام میکردند که آنلاین باشند، تا به سوالاتشان پاسخ داده شود.
چون لینک این گروه به صورت مجازی پخش میشد، تعداد بیشتری از نوجوانان جذب شدند و کم کم از هسته اولیه که ۷، ۸ نفر بودند، به ۱۰۰ و خردهای رسیدند، که بعد هم کم کم مشخص شد فقط از شهرستان خودمان نیستند. یعنی علاوه بر این که دختران در نقاط مختلف شهرستان خودمان در این گروه عضو شده بودند، از استانها و شهرستانهای دیگر هم عضو گروه شده بودند.
بعد از دو سه سال فعالیت، اکثر بچههایی که در گروه دختران بصیرا داشتیم، خودشان فعال شده بودند و کار را به دست گرفتند، نشستهای مختلف مطالعاتی، کلاس قرآن و… برگزار میکردند. مثلا یکی از دختران که پای برنامه ما بود با سن کم، چند نفر را دور خودش جمع کردهبود و آموزش روخوانی و روانخوانی قرآن میداد. دختران نوجوان در فعالیتهای مختلف فرهنگی ایفای نقش میکردند، همین باعث میشد از دل گروه دخترانهی بصیرا، گروههای کوچک مثل گروه سرود، گروه روایتگری و… شکل بگیرد.
اعتکاف، واسطهی وصل
در مجموعهی دختران بصیرا، برنامههای متفاوتی برای نوجوانان تدارک میدیدیم. برای مثال دو سال پیش برای اولین بار برنامهی اعتکاف را برگزار کردیم. در آن زمان گروهمان یک گروه ۶۰ نفره بود، ولی بعد از اعتکاف چون فراخوان داده بودم که قرار است یک اعتکاف دخترانه داشته باشیم، هر کسی دخترخاله، همسایه، دوست یا یک نفر را با خود آورده بود. همین باعث شد سال بعد به ۱۲۰ نفر برسیم.
امسال دوباره بچهها رفته بودند و از اعتکاف تعریف کرده بودند، چون برای اعتکاف ما واقعا مینشستیم و روی ثانیه به ثانیه وقت بچهها فکر میکردیم، کجا بخوابند، چه بخورند، فرهنگی چه باشد، پک ورودی چه باشد، هدیه خروجی و … تمام اینها از یک ماه قبل از اعتکاف برنامهریزی میشد. امسال که برنامه اعتکاف را اعلام کردیم، یک دفعه با تعداد زیادی مواجه شدیم که میخواستند ثبت نام کنند.
در انتها ۱۵۰ نفر ثبت نام قطعی کردند، ۵۰ نفر هم در لیست انتظار بودند. و به شدت مشتاق بودند که در محیط باشند. خب آن روی خوشی که بچهها میدیدند، آن برخورد خوبی که دوستان داشتند، شوخیهایی که میکردیم، قالب برنامه فقط به این صورت نبود که دعا بخوانند و گریه کنند. همین کیفیت کار باعث شد تعداد زیادی نوجوانان را از طریق دیگر افرادی که برنامه شرکت کرده بودند، شناسایی کنیم. پس از شناسایی، گروهی از نوجوانان جذب گروههای دختران بصیرا شدند و پس از مدتی هر کدام با توجه به تواناییهایی که داشتند، شروع به فعالیت در زمینههای مختلف فرهنگی کردند.
مثبت جذب
ما برای گروه دختران بصیرا برنامههای متفاوتی مثل اردو، اعتکاف و… برگزار میکردیم. در حین برگزاری همین برنامهها افراد دغدغهمند و مستعد را شناسایی میکردیم تا در فعالیتهای اجتماعی و گسترش کار ما را همراهی کنند. در همین برنامه اعتکاف خانمی آمدند و گفتند من خیلی دوست دارم در اعتکاف حضور داشته باشم، اما در محل خودم، نمیتوانم از محل خودم بیرون بروم، شما هم در محل ما فقط برای دختران برنامه دارید. خیلی خواهش کردند که حضور داشته باشم و کمکتان میکنم. چه در بحث نظافت، چه در بحث پذیرایی، به عنوان نیروی خدمه به شما کمک میکنم. ایشان خیلی اصرار کردند، از طرفی ما هم دنبال ظرفیت میگشتیم، خیلی توانمان کم بود، ۱۰ مربی برای ۱۶۰ معتکف داخل مجموعه آورده بودیم. و نیروی خدمه ۲۰ نفر بودند. به ایشان گفتیم شما هم بیا کنار ما باش.
از آنجایی که فعال فرهنگی و کسی که میخواهد حلقه میانی را بر عهده بگیرد باید چشم و گوش بازی داشته باشد، در این رفت و آمدها، من دیدم که این خانم چقدر در جذب نوجوانان موفق است، روحیهی طنزی دارد و خیلی دخترها را جذب میکند. طوری شد که بعد از اعتکاف، وقتی در گروه مجازی خودمان خاطرهها را مرور میکردیم، دیدم بیشترین خاطرهسازی بچهها با خانم عامری بوده است. خیلی از دختران نوجوان میگفتند خانم رمضانی میشود به خانم عامری بگویید یک بار دیگر بیاید تا با هم اردو برویم؟ یعنی میخواستند در اردوها هم از ایشان دعوت کنیم.
از همانجا فهمیدم ایشان میتواند پای کار بیاید و به عنوان یک کنشگر وارد عرصه فعالیتهای اجتماعی شود. یک جلسه خصوصی با ایشان گذاشتم و از ایشان خواستم که بیایند و به مجموعهی ما اضافه شوند. روند کار را برایشان توضیح دادیم؛ درباره اینکه جبهه فرهنگی چیست؟ کار تشکیلاتی چگونه است؟ و گفتم شما این روحیه را دارید که رابط کارگروه «تاگ» یعنی تفریح، اردو و گردشگری شوید و ایشان خیلی با فراغ بال پذیرفتند.
اردو، رزمگاه شناخت
پس از مدتی فعالیت در فضای مجازی با بهتر شدن شرایط کرونا برای شروع فعالیتها در فضای حقیقی به این نتیجه رسیدیم که بهترین و بیشترین نیاز این دختران نوجوان فعالیتهای جسمی و تحرکی هست، تا تخلیه هیجان داشته باشند. روی همین حساب، ما محوریت فعالیتهای حضوریمان را اردو و تفریحات اینچنینی گذاشتیم.
برنامههایی مثل نشست مطالعاتی، نقد انیمیشن، نقد فیلم و بینش مطهر داشتیم، اما محوریت با اردو بود. به این صورت که حتی در اردوها این فعالیتها را انجام میدادیم. الحمدلله شهرستان پیشوا طوری هست که در اطرافش باغ زیاد هست و بنده هم از سال ۸۷ که با خواهران بزرگوار دیگر در حوزه تبلیغ هستم، دوستان زیادی دارم و میشناختم که چه کسی باغ دارد و میتواند به ما در این زمینه کمک کند، از آنها میخواستیم در باغهای مختلف به ما کمک کنند و ما بتوانیم دختران را اردو ببریم.
در همان ۳ ماه اولی که از ۱۴۰۰ میگذشت، در حین برگزاری برنامههای اردویی، نقد فیلم و… به خاطر جذابیتهای اردویی که دختران بصیرا داشت، تعداد زیادی از نوجوانان را شناسایی کردیم و از ۳۰ نفر به ۱۰۰ و خردهای نوجوان، فقط از شهرستان خودمان، رسیدیم. این نوجوانان پس از مدتی حضور در گروه دختران بصیرا با توجه به توانمندیهایی که به دست میآوردند به فعالیتهایی که در آن توانمند بودند یا علاقه داشتند روی میآوردند یا اینکه به کارگروههای جبهه فرهنگی میپیوستند.
استراتژی درست رو پیدا کن
پس از اینکه تعداد نوجوانان در گروه دخترانهی بصیرا زیاد شد، نیاز به مربی بیشتر داشتیم. هر چه با دوستان خودمان صحبت میکردیم و خواهش میکردیم که بیایند و گوشه کار را بگیرند، یا مدتی میآمدند و کار را رها میکردند، یا اصلا پای کار نمیآمدند، با دلایل مختلفی که داشتند، همسر، بچه، شغل، درس و ما حق میدادیم.
کار به جایی رسید که خودمان هم میخواستیم کار را رها کنیم تا اینکه آذر ۱۴۰۱ از طرف جبهه فرهنگی به «عهدواره قیام» دعوت شدیم. در عهدواره قیام تمام چیزهایی که در ذهن بنده بود برای اینکه یکسری را جذب کنم، با توجه به سخنان حضرت آقا پیگیری میشد. من آنجا گمشده خودم را پیدا کردم. گفتم ۶ ماه تمام دنبال مربی میگردم، اما از لسان خودم، یعنی با خواهش و تمنا، در صورتی که اگر بخواهم از مطالب حضرت آقا استفاده کنم، مفیدتر است.
این شد که بعد از سه روزی که برای عهدواره قیام در مشهد بودیم، چون مبلغ هم هستم، تمام سخنرانیهایمان را پیرامون جبهه فرهنگی گذاشتیم. اینکه حضرت آقا از ما چه میخواهند، اینکه جبهه فرهنگی باید تشکیل دهیم. اینکه یک عمر پای منبر بودیم و از اباعبدالله گفتیم و از حضرت زهرا گفتیم، الان باید پای کار ولی جامعه باشیم. الحمدلله با این روش، یعنی از لسان حضرت آقا که وارد گفتگو با خواهران میشدم، میتوانستم جذبشان کنم، یعنی کلا فضا برگشت و ورق عوض شد.
پس از اینکه از عهدواره قیام آمدیم، در اولین سخنرانی مطالب جبهه شدن را که حضرت آقا از ما خواسته بود عنوان کردیم، بیانات حضرت آقا در دوم اردیبهشت سال ۱۳۹۲ را که مطرح کردیم، در همان سخنرانی یکی از خواهران انتهای جلسه بلند شد و گفت خانم رمضانی بگو چه کار کنم؟ من باید کاری بکنم. یعنی اینقدر هیجان در او ایجاد شده بود که همان آخر مجلس آمد و گفت من باید کاری بکنم. ایشان یک نفر بود، در سخنرانیهای بعدی هم همینطور بود، آخر مجلس مرتب خواهران میآمدند و میگفتند بگو چه کار کنیم؟ یکی میگفت من سواد آنچنانی ندارم، یکی میگفت من وقت آنچنانی ندارم، یکی میگفت به خاطر خانواده معذوریت حضور در اجتماع دارم، اما میخواهم یک کاری به من بدهید. به این ترتیب ما توانستیم افراد بسیاری را پای کار بیاوریم.
مجموعه دخترانهی طهورا
ما برای گروه دختران بصیرا برنامههای متفاوتی مثل اردو، اعتکاف و… برگزار میکردیم. در حین برگزاری همین برنامهها افراد دغدغهمند و مستعد را شناسایی میکردیم تا در فعالیتهای اجتماعی و گسترش کار ما را همراهی کنند. مثلا برای برگزاری برنامه اعتکاف چون تعداد نوجوانان زیاد شده بود با دوستان حوزه علمیه صحبت کردیم و خواستیم که مدیریت یک مسجد را بر عهده بگیرند. آنها قبول کردند و دوست بزرگوارمان سرکار خانم کاظمی، این کار را برعهده گرفت.
پس از آن با توجه به استعداد و دغدغهای که داشتند ما از ایشان خواستیم بعد از اعتکاف نیز برای دختران برنامه تعریف کنند و پا به پایشان در تابستان باشند، ما هم کمک میکنیم. ایشان قبول کردند و پس از آن با الگوبرداری از مجموعه دخترانهی بصیرا در محلهی خودشان، مجموعهی دخترانه «طهورا» را به صورت مستقل راهاندازی کردند.
دختران بصیرا
با جمعی از دوستان دغدغهمند در یکی از شهرکهای پر آسیب که بیشتر آنها مهاجر هستند شروع به فعالیت فرهنگی کردیم. بر حسب اینکه مبلغ بودم، در حوزه تبلیغ برای خانمها و نوجوانان فعالیتم را شروع کردم. ابتدا با دختران محله در مسجد شهرک برنامههای مختلفی مثل گعدههای مطالعاتی یا همان حلقه صالحیان داشتیم.
برای بچهها برنامههای مختلف فرهنگی تفریحی اردویی برگزار میکردیم، آنها را به پارک، سینما، نمایشگاه کتاب و.. میبردیم. از نزدیک با بچهها در ارتباط بودیم مشکلات آنها را جویا میشدیم و برای حل آن کاری میکردیم همین برنامههای متنوع و همراه بودن با آنها باعث میشد روز به روز به تعداد بچهها اضافه شود و علاوه بر شهرک از محله و شهرکهای دیگر هم عضو گروه دخترانهی ما که نام آن را بصیرا گذاشته بودیم، شوند.
در گروه دختران بصیرا از بازهی سنی ۱۰ تا ۲۵ سال حضور دارند، که فعالیت ما بیشتر برای بچههای ۱۰ تا ۱۸ سال است و بچههای ۱۸ تا ۲۵ سال تعداد کمی هستند که برای کمک به اتاق اندیشه و رشد و جانشینی آنها را جذب میکنیم.
در برنامههایی که برای بچهها برگزار میکردیم، یا برنامههای مناسبتی مثل محرم و… سعی میکردم خود آنها را درگیر کار کنم مثلا کارهایی مثل چای دادن، کفشداری، پذیرایی را به آنها میسپردم. هدف ما این بود که به نوجوانان بها دهیم و کار را به آنها بسپاریم تا یاد بگیرند و در ادامه خودشان جای ما باشند.
بعد از دو سه سال فعالیت در آنجا فضا تغییر کرد، مسجد بزرگتر شده بود و اکثر بچههایی که در گروه دختران بصیرا داشتیم، خودشان فعال شده بودند و کار را به دست گرفتند، نشستهای مختلف مطالعاتی و… برگزار میکردند. مثلا یکی از دختران که پای برنامه ما بود با سن کم، چند نفر را دور خودش جمع کردهبود و آموزش روخوانی و روانخوانی قرآن میداد.
گروه دختران بصیرا به ۲۰۰ الی ۳۰۰ نفر رسیده بود، که از شهرکهای مختلف شهرستان در آن عضو بودند و در فعالیتهای مختلف فرهنگی ایفای نقش میکردند، همین باعث میشد از دل گروه دخترانهی بصیرا، گروههای کوچک مثل گروه سرود، گروه روایتگری و… شکل بگیرد.
من نیز سعی میکردم خانمهای دغدغهمندی که به من مراجعه میکردند، یا خانمهایی که از ابتدا در کنارم بودند و مدل کار را یاد گرفته و از محلههای مختلف بودند را راهنمایی و پشتیبانی کنم تا هر کدام بتوانند یک گروه دخترانه را در محله و شهرک خود راهاندازی کنند و هر محله گروه خودش را داشته باشد. به این صورت هفت الی هشت گروه دخترانه شبیه گروه دختران بصیرا که عبارتند از گروه دخترانهی ریحانه النبی، طهورا، نغمه بهشت و دختران حنیفادر محلههای کوچک شکل گرفت. این گروهها به صورت مستقل در محلهی خودشان فعالیتهایی مثل نشست مطالعاتی، نقد فیلم، سخنرانی و… را در طول سال برگزار میکنند.
بانوان، راهبران حرکت
در سخنرانیهایی که به عنوان مبلغ برای بانوان داشتم، سعی میکردم از صحبتهای حضرت آقا استفاده کنم و بانوان را به فعالیتهای اجتماعی ترغیب کنم. پس از جلسات خانمهایی که اعلام آمادگی میکردند را به جلسات خصوصی دعوت میکردیم. در جلسات خصوصی مینشستیم گفتوگو میکردیم و از دل صحبتهای خودشان متوجه میشدیم که سلایق و علایقشان چیست و آنها را به سمتی سوق میدادیم.
اولین خواهری که آمدند و گفتند من میخواهم کاری انجام دهم، سرکار خانم کاشانی بودند. ایشان خاطرم هست با هیجان شدیدی آمدند و گفتند من باید کاری کنم. وقتی صحبت کردیم و من معذوریتهایشان را دیدم و دیدم خیلی وسعت حضور در اجتماع را ندارند، به این نتیجه رسیدیم که ایشان نماز امام زمان را احیا کنند. قبل از کرونا خیلی از خواهران در محلات مختلف نماز امام زمان داشتند، اما در زمان کرونا این کلا تعطیل شده بود و بعد از کرونا هم در محلهها دیگر نداشتیم. ایشان گفتند من تا آخر عمر جلسه سهشنبههای استغاثه و نماز امام زمان را خواهم داشت و در کنارش هم الحمدلله کم کم بحث جهادی؛ اینکه در محلهشان پیگیر باشند که چه کسی دختر دم بخت دارد، چه کسی مشکل مالی دارد، اینطور مسائل را هم پیگیری و رسیدگی میکردند. الان که سال ۱۴۰۳ هستیم، حتی یک سهشنبه هم نشده که ایشان جلسه را تعطیل کنند. یا در منزل خودشان، یا در منزل همسایههایشان این نماز را داشتند و فعالیتشان را ادامه دادند.
یکی دیگر از خواهرانی که بعد از این جلسات خدمت ما آمدند، خانم شاهسوند بودند. خانم شاهسوند ۶ ماهی بود که میگفتند پلههای فرمانداری را بالا و پایین میکنیم و میخواهیم در بحث جمعیت کار کنیم، کارگروههای مختلف میرویم، جلسات مختلف میرویم، ولی خروجی مورد نظر ما را ندارد. اگر میتوانید از طریق جبهه فرهنگی یا هر جایی برای من کاری کنید، من در خدمت هستم و در بحث جمعیت و خانواده میتوانم کمککار شما باشم.
ایشان را خدمت دوستان جبهه فرهنگی معرفی کردیم، آمدند و طی ۳ ماه، آنقدر فعالیتهایشان در زمینه جمعیت و خانواده چشمگیر بود که واقعا تحسینبرانگیز بود. ایشان توانستند قرارگاه جمعیت و خانواده در شهرستان پیشوا راهاندازی کنند. به این صورت که به عنوان حلقه میانی، نهادهای حاکمیتی را پای کار آوردند. این پشتیبانی و حمایت از طرف جبهه فرهنگی بود، ولی کار به عنوان کسی که کف خیابان کار میکند، با ایشان بود. توانستند با حمایت دبیر جبهه فرهنگی شهرستان، سازمان تبلیغات، فرمانداری، آموزش و پرورش، ارشاد، حوزه علمیه، و دفتر جمعه را با خود همراه کنند و یک قرارگاه تشکیل دهند. و از دل آن قرارگاه هم یک گروه «بانوان جمعیت» شکل بگیرد.
در همین آمد و شدها که با خواهران داشتیم، یکسری میگفتند ما میخواهیم با نوجوانان فعالیت کنیم، چیزی که بنده قبل از عهدواره قیام، ۶ ماه بود که دنبال آن میگشتم. آنها را جذب کردیم و گفتم بیاید کمککار خود من شوید. در مجموعه بصیرا ما ۱۲۰ نوجوان داریم، بیاید به من کمک کنید، و زمانهایی که من نیستم، شما فعالیت کنید. بخواهم نام ببرم، سرکار خانم اروندی، سرکار خانم زهرا سادات طباطبایی، خانم زهرا آرونی کاشانی، به مجموعه ما تشریف آوردند، و این مجموعه مدام بزرگتر میشد. ابته پس از جذب این افراد و مدتی همراهی آنان در مجموعهی دخترانه بصیرا هر کدام از آنها گروههای دخترانه را در محلات خود راهاندازی کردند.