راوی: خانم خدیجه تقی زاده بندری
نام مجموعه: موسسه آوای مهربانی / عضو جمعیت همیاران سلامت روان کشور و استان هرمزگان
استان: هرمزگان (بندرعباس)
بیوگرافی:
سن: سال 1345، شغل: خانهدار، تحصیلات، کارشناسی ادبیات فارسی
محل فعالیت:
سطح شهر
کادر اصلی:
کار ما داوطلبانه و متغیر بود. اما افراد ثابت ده نفر بودند.
شروع فعالیت:
سال ۸۲
موضوع فعالیت:
پیشگیری از آسیبهای اجتماعی، کمک به ترک اعتیاد، آموزش مهارت زندگی، آموزشهای فنی و حرفهای و کمک به سرپرستهای خانوار
فعالیتها:
ما اولین کاری که در محلهها انجام میدادیم، به دنبال افراد معتمد بودیم و با آنها دربارهی مشکلات و مسائل صحبت میکردیم. بعد سعی میکردیم در جلسات آنها شرکت کنیم و ارتباط میگرفتیم. افراد بدسرپرست و کسانی که معتاد بودند را شناسایی میکردیم و خودشان میآمدند و به ما مراجعه میکردند. بعد از این مراجعه، برایشان تسهیلگری میکردیم. دریکی از روستاهای بندرعباس محلهای بود که هم اهل تسنن داشت و هم اهل تشیع.بین آنها اختلاف بود، تشیع میگفتند ما به مسجد و مهدکودک اهل تسنن نمیآییم و تسنن هم میگفتند ما هم نمیآییم. ما آمدیم در یک منطقه بیطرف یک مهدکودک را پیدا کردیم و با اینها صحبت کردیم. تسهیلگری کردیم و مشکلاتشان را گفتند و به آنها راهکار دادیم و گفتیم هر یک از شما هر کاری که در توانتان است را انجام دهید. اینگونه مسئله را پیش بردیم و الآن در آن منطقه شیعه و سنی در کنار همدیگر زندگی میکنند و مشکلات قبلی را ندارند. به عبارتی مشکلاتشان را با کمک خودشان و بدون دخالت مستقیم حل میکنیم و از توانمندیهای خودشان استفاده میکردیم.
همچنین توانستیم با زنان خود محله انجمن خیریه تشکیل دهیم و در فضای مجازی تبلیغ میکنند و استوری میگذارند و به مشهد میروند، جهیزیه جمع میکنند و … . توانستیم یکسری کارها را با تسهیلگری و ترفندهایی که همه در آموزشها یاد میگیرند انجام دهیم.
البته بهزیستی و مرکز مبارزه با مواد مخدر و استانداری یکسری آموزشهای رایگان برای ما گذاشتند که ما توانستیم توانمند شویم و بتوانیم دست افراد دیگر را بگیریم.
بازخوردها:
رضایتم در این است که هنوز هم افرادی با من در ارتباط هستند و کمک میگیرند و مشورت میگیرند.فکر میکنم یک جاهایی را خوب رفتیم و یکجایی مثلاً توانستیم اعتیاد را کم کنیم. در یکجا هم نتوانستیم سن مصرف مواد مخدر را پایین بیاوریم. آن هم علتش این بود که ما شناسایی و معرفی میکردیم و از اینطرف آزادشان میکردند و این بینتیجه میشد.
مثلاً برای دخترها سعی کردیم با آموزشوپرورش ارتباطی برقرار کنیم تا مشکلاتشان را شناسایی کنیم. توانستیم با مدیران ارتباط برقرار کنیم و یکی از دوستان ما که مددکاری خوانده بود با بچهها ارتباط برقرار کرد و گروه تشکیل داد و بچههایی که مشکل داشتند و میخواستند از مدرسه اخراج شوند توانستیم با این افراد جلسات گروهدرمانی بگیریم و با تکتکشان صحبت کردیم با خانوادههایشان صحبت کردیم و حتی یک روز اینها را برای ناهار بیرون بردیم. هدفمان این بود که با اینها ارتباط بگیریم و ببینیم که برایشان چه کارهایی میتوانیم انجام دهیم. جالب این است که خود بچهها به ما پیشنهاد میدادند و ایدههای خوبی از خودشان گرفتیم. مثلاً دوست داشتند تئاتر داشته باشند، ما بچههای مستعد در بسکتبال داشتیم و یا بچههایی داشتیم که دوست داشتند که نویسنده یا ورزشکار شوند و آنها را به کانون پرورش فکری یا هیئت ورزشی معرفی میکردیم.
و بهصورت رایگان کارهایی انجام دهیم. یعنی در حد توانمان تا جایی که میتوانستیم سعی میکردیم این کارها را برای محلهها و بچهها انجام دهیم.
ایده:
یک کاری که انجام دادیم و الآن چند تا از استانها دارند اجرا میکنند. پیشنهاد دادیم دختران بیایند و کارها هنری یاد بگیرند، بعد از پایان کار نمایشگاه زدیم و گفتیم هر چیزی را که شما بفروشید برای خودتان است. الآن استان شهرکرد دارد این کار را انجام میدهد.
ما اولین استانی هستیم که آمدیم و طرح دبیرخانه روستایی را تشکیل دادیم، از دو روستا شروع کردیم و به 13 روستا رساندیم. این روستاها الآن با همدیگر در ارتباط هستند و جلسات دارند و کارهایشان را باهم هماهنگ میکنند.
همچنین توانستیم چند تا از این خانمهایی که در روستا زندگی میکنند و سواد نداشتند، باسواد شوند و لیسانس گرفتند.
چالشها:
بعضی مواقع انقدر نامهربونیها میبینیم ترجیح میدهیم دیگر فعالیت نکنیم.
مالیات ما را بسیار اذیت کرد و من مجوزم را لغو کردم اما کار مردمی را همچنان انجام میدهم.
به عبارتی مجوز مجموعه را باطل کردم اما خودم بهصورت خودجوش کارم را ادامه میدهم.