جشن کوچه به کوچه
آقای نعمتپور خودش را اینگونه معرفی میکند
بنده در سال ۱۳۶۹، در شهر رشت به دنیا آمدم. چند سال اول دوران کودکی به علت مشکل اشتغال پدرم و مسکن چند سالی در روستایی حوالی صومعهسرا زندگی کردیم که یکی از سختترین دوران زندگیام بود؛ چون مستأجر بودیم و مجبور شدیم حدود ۲۰ تا ۲۵ خانه را عوض کنیم و مدام از این خانه به آن خانه نقلمکان کنیم. دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را هم در رشت بودیم. مهندسی نرمافزار خواندم و ارشدم را در رشتة مدیریت فناوری اطلاعات در لاهیجان گذراندم.
سال ۸۱ در بسیج دانشآموزی مدرسه عضو شدم و کمکم پایم به بسیج محله و هیئتی که در محله دروازه لاکان بود باز شد. تا ۱۵ سالگی عضو عادی مجموعه بودم و کمکم در هیئت محبان فعالیت خودم را شروع کردم.
در سالهایی که در هیئت محبان بودم در واحدهای مختلف همکاری میکردم مثل پشتیبانی، تبلیغات، تدارکات، رسانه، فرهنگی، نشریه و پلهپله در کنار بچهها یاد گرفتم. حولوحوش ۸۸-۸۹ بعد از فراگیرشدن اینترنت در ایران و به علت علاقهای که به کامپیوتر داشتم به وبلاگنویسی روی آوردم.
کمکم در مسابقات مختلف وبلاگنویسی شرکت کردم و در ۳۵ مسابقه، مقام استانی و کشوری آوردم و همین باعث شد که در فضای مجازی استان تقریباً شناخته شده باشم. بعد مجمع وبلاگنویسان و طراحان ارزشی استان شکل گرفت و در اولین جلسهای هم که برگزار شد من را جزو شورای مرکزیاش انتخاب کردند و همان پایه ارتباط من با خیلی از بچهها در سطح استان شد. رفتهرفته آن مجمع باتوجهبه پیشرفت فضای مجازی و ابزارهای جدیدی که آمده بودند اسمش را به مجمع فعالان ارزشی فضای مجازی تغییر داد؛ و یک جمع خیلی خوبی شکل گرفت. خیلی از دوستان که الان مسئول هستند آن زمان میآمدند در جلسات شرکت میکردند.
با اینکه سنم کم بود من را در جمع خودشان پذیرفتند و تا مدتها من را به اسم فضای مجازی در استان میشناختند. بعد از اینکه جبهه تشکیل شد در قسمت کارگروه فضای مجازی که بعداً شد سراج، کارم را ادامه دادم. من بچهها را بهم وصل کردم و دیگر از اینجا به بعد تقریباً ارتباطم با جبهه قطع شد. به این دلیل که بحث فضای مجازی گسترده شده بود من کشیدم کنار و آمدم در بحث فعالیتهای تربیتی و فرهنگی.
از سال ۹۳ در همان مجموعه کار خیریه را شروع کردیم و سال ۹۵ بود که یک گروه جهادی با نام (تا خدا) زدیم و این شروع فعالیتهای جهادی ما بود. این هم برای خودش یک سیری دارد. ما چند سالی حالت ستادی بودیم بسته جمعآوری میکردیم و به نیازمندان میدادیم و بین گروههای جهادی پخش میکردیم که به دست نیازمندان برسانند. یک مدت به این شکل فعال بودیم و تصمیم گرفتیم که هیئتی راه بیندازیم هفتگی بنشینیم زیارت عاشورا بخوانیم هم جمع شده باشیم دورهم و هم اینکه تلنگری به خودمان بزنیم و روضهای بشنویم. بعد از گذشت مدتی متوجه شدیم که تعدادمان کم است و بعضیاوقات در کارهای جهادی که انجام میدادیم نیرو کم میآوردیم و این باعث شد که ما به فکر تأسیس یک کانون بیفتیم.
کانون را که تأسیس کردیم تعداد ۶۰ تا ۷۰ نوجوان به جمع ما اضافه شدند. کانون ما در تابستان ۹۷ و ۹۸ نزدیک به ۲۰۰-۲۵۰ نفر عضو داشت با خانوادههایی که آنجا میآمدند معمولاً همه سطح بالا بودند منظور سطح مالی و تحصیلی بالا است. برای همین بچههای خیلی خوبی بودند که متأسفانه خورد به کرونا. قبل از کرونا ما بحث حلقههای میانی داشتیم که محلهای کار میکردیم. رفتیم دنبال مساجد محل، چون ایدهآلترین جایی بود که میتوانستند کار کنیم. خلاصه چند ماهی درگیر مساجد محله بودیم و متوجه شدیم که ارتباطگیری یک مقدار سخت است یک مسجد آذریزبان پیدا کردیم و خیلی پیگیر شدیم؛ اما چون از بیماری کرونا میترسیدند در مسجد را باز نمیکردند. به دعوت چند نفر از دوستان رفتیم مسجد بیستون، در مسجد بیستون یکی دو مراسم گرفتیم. کار ما همین بود میآمدیم در کوچه مثل مرغی که میرود جوجههایش را جمع میکند به همین حالت میرفتیم بچهها را جمع میکردیم و با ۳۰-۴۰ نفر میآمدیم به سمت مسجد امیرالمؤمنین یا پایگاه هیئتی که آنجا بود.
در مورد محله و نیازش مواردی را شنیده بودیم که نیاز به کار داشت و چیزهایی هم که دیده بودیم بیتأثیر نبود سال ۹۹ ما به این نتیجه رسیدیم که باید محلهای کار کنیم، چون درد فقر را در منطقه چشیده بودیم و دوستانمان با فقر در این محله زندگی میکردند و مشکلات را در این محل را از نزدیک لمس کرده بودیم. اواخر پاییز ۹۹ بود که دوباره برگشتیم و کارمان را در مسجد نیمهکاره شروع کردیم و همین شد شروع فعالیت ما در محلۀ آسایش. با کمک همة عزیزانی که اینجا بودند اولازهمه سعی کردیم مسجد را کمی روبهراه کنیم مسجد نه کفسازی و گچ داشت و نه سقف یعنی اگر بادی بود همه میآمدند داخل و یادم است که برف از گوشه سقف میآمد داخل و روی فرش میریخت. یک سرمای عجیبی بود. کمترین امکانات رفاهی داخل مسجد نبود، بچهها خیلی زحمت کشیدند و پیگیری کردند که داربست را با آن عظمت مسجد فراهم کنند در یک ماه، کار چند ماه را انجام دادند. چون اکثرا اوستاکار بودند آمدند پایکار هم سقف را درست کرده هم دیوار را گچکاری کردند.
در حال حاضر خیریه داریم و کارهای خیریه انجام میدهیم و در بحث آسیبهای اجتماعی پیگیر اعتیاد و طلاق هستیم؛ اما بهصورت خیلی محدود. هنوز خیلی کار روی زمینمانده در این محله وجود دارد و کار خیلی سخت است.
اسم مجموعه ما امام هادی است فعالیت شاخصی که انجام دادیم در بحث خیریه این است که ما حولوحوش بیست خانم را فعال کردیم در بحث خیریه و هم در شناسایی کوچه به کوچه به ما کمک میکنند هم در بخش توزیع و هم در جمعآوری کمک میکنند. البته در بخشهای مختلف مجموعه هم هرجا که دستشان میرسد همراهی میکنند.
ما نیاز به اطلاعرسانی داریم و نیاز به یک شبکه رسانهای تقریباً محلی و فردی که از دوستان کمک میگیریم. خدا را شکر خیلی خوب بوده و شناسایی ما دقیق است؛ یعنی خانوادههایی که گروههای جهادی دیگر و ادارات مختلف معرفی میکنند تقریباً ریزترین مسائل را راجع به این خانوادهها میدانیم؛ چون در کوچهشان آدم داریم. شناسایی ما خیلی دقیق است حالا خودشان هم خیلی راضی هستند. در این دو سالی که فعالیت میکنیم به نظرم یکی از موفقیتهای ما بوده. دومین مسئله بحث روضههای خانگی است که سال گذشته شروعش کردیم خیلی سخت بود؛ ولی استارت خورد و محرم و صفر و ایام فاطمیه ۱۳۵ روضه برگزار کردیم که هم ثبت است و هم تعدادش مشخص است و نزدیک چهارهزار نفر در این روضهها شرکت کردند.
پیشبینی من این است که در سال آینده به ۶۰۰-۷۰۰ روضه برسد.
بحث بعدی بحث غدیر است، در بحث غدیر ما یک سال در مسجد پختوپز کردیم و دیدیم که نتیجه مطلوبی نداریم. سال دوم تصمیم گرفتیم پختوپز را به ۱۰ خانه بسپاریم و بازخورد بهتری گرفتیم و در نیمه شعبان سال دوم تبدیل به ۱۳ تا خانه شد. سال سوم توانستیم در ۳۸ خانه پخت داشته باشیم که در هر خانه تقریباً چند خانوار درگیر بودند و فکر میکنم با مجموعه افرادی که رفتند و آمدند حولوحوش ۴۰۰ نفر در پخت مشارکت کردند و در این برنامه ما کمترین درگیری را داشتیم، در سالهای قبل، تهیه و پشتیبانی و خرید وسایل یک مقدار برای ما سنگین بود؛ ولی باقی موارد را خود خانوادهها درگیر بودند و امسال توانستیم ۵۵۰۰ پرس غذا بپزیم؛ حالا نه اینکه به تعداد افتخار بکنیم، ولی همین یک نمونه میتواند باشد برای خیلی از دوستانی که ایستگاه صلواتی دارند و میدانند در یک وعده ۵۵۰۰ غذا درستکردن سخت است به همین راحتی امکانپذیر هم نیست مگر اینکه چند مجموعه دور هم جمع شوند تا بتوانند کار را پیش ببرند. اینجا تقریباً کار کوچک و ریز شده و بین مردم پخش شد، حالا بعضی دیگها ۵۰تایی بود بعضی دیگها ۱۰۰تایی و بعضی ۲۰۰تایی و به همین ترتیب کار که پخش شد بسیار راحت شد. برای خود ما شیرین است و انشاءالله سال بعد بتوانیم با کمک دوستان و عزیزانی که فعال بودند این ظرفیت را زیادتر کنیم و این جشن و شادی را بتوانیم پخش کنیم.
در بحث غدیر ما جشن کوچه به کوچه داشتیم که امسال تعدادی از دوستان الگوبرداری کردند و این کار را انجام دادند که خیلی هم خوب است و ارتباط چهرهبهچهره با مردم بود و استقبال خوبی هم از سمت مردم میشود.
در بحث ایستگاه صلواتی ما بهجای اینکه یک ایستگاه صلواتی داشته باشیم این را بین نوجوانان تقسیم کردیم سال اول و دوم و سال سوم دیگر خودشان خودجوش این کار را انجام دادند. ما از ده ایستگاه صلواتی شروع کردیم و به ایستگاه صلواتی نوجوانان، لیوان و شربت و وسایل موردنیاز را میدادیم و نوجوانان استفاده میکردند و خودشان و خانوادهشان را درگیر بحث ایستگاه میکردیم.
نکته شاخص دیگر هماهنگی سه مسجد بود، در همان یک مسجد هم اول کار ما را نمیپذیرفتند؛ زیرا گیلک بودیم و مسجد برای ترکزبانان بود و ارتباط خوبی با گیلکها نداشتند. ولی رفتهرفته باسیاست و تحمل سختیها کار راه افتاد. حتی من چندین دوره به این روستاها سفر کردم به همراه خانواده که خیلی هم سخت بود. رفتیم محلشان را دیدیم همین که ما را آنجا میدیدند و ما جاهای مختلف روستایشان را میشناختیم وقتی با آنها حرف میزدیم باعث ذوق و شوق بینشان میشد و همین باعث شد بتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم و کمکم برویم سراغ مسجد دوم و سومین مسجد و خدا را شکر الان هر فعالیتی بخواهیم انجام بدهیم در مسجد امکانپذیر است و اینکه در کارشان دخالت صددرصدی نمیکنیم. سعی میکنیم در کارهای مختلف نقش حامی و پشتیبان را برایشان داشته باشیم.
خدا را شکر یک مسجد کاملاً سرپا و فعال شده، مسجد محمد رسولالله که کلاسهای خانمها آنجا برگزار میشود و مسجد صاحبالزمان که دست پسرهاست.