ما اهل تبلیغات نیستیم
نوع فعالیت: خیریه امام حسن مجتبی
من یک خانم خانهدار هستم ده دوازده سال پیش بود که یک روز با همسرم نیت کردیم که با حقوق خودمان به دو سه خانوادۀ نیازمندی که میشناسیم کمک کنیم. قرضهایشان را پرداخت میکردیم و هزینههای پزشکیشان را میدادیم. کارمان با این دو سه خانواده شروع شد؛ ولی به اینجا ختم نشد. هر سال که میگذشت خانوادههایی که تحت حمایت ما قرار گرفتند بیشتر میشد. حالا باید اسمی برای خیریه کوچک خودمان انتخاب میکردیم و با ارادتی که به امام حسن مجتبی داشتیم حسینیهمان را به نام ایشان متبرک کردیم. کمکم مردم از ما میپرسیدند که خیریه دارید؟ و ما میگفتیم خیریه که نه، ولی چند خانواده هستند که به آنها کمک میکنیم.
رفتهرفته دوست و فامیل، هم به کمک ما آمدند. یکی نیازمند معرفی میکرد که کمک احوالش باشیم و یکی خودش کمک احوال ما میشد. پنج سال که گذشت ما هشتاد تا صد خانواده را تحت پوشش گرفتیم و دیگر تنها نبودیم افراد زیادی از همکاران همسرم، دوستان و فامیل و همسایهها به کمک ما آمدند. حالا وقتش بود به خیریه خودمان سروسامانی بدهیم و اوضاع را مرتبتر کنیم. هر ماه آذوقهای تهیه میکردیم و به خانوادهها میدادیم. بعضی از افراد گروه، کمک نمیکردند و میگفتند چرا کمک مالی میکنید، به خانوادهها یاد بدهید که خودشان کار کنند. من آن سالها ناراحت میشدم با خودم میگفتم که وقتی ندارند بخورند کجا بروند کار کنند. کمکم در همین حسینیه خودمان یک اتاق را قفسهبندی کردیم و به خانوادهها گفتیم که بیایند رب و مربا و ترشی درست کنند. خانوادهها را زیر نظر گرفته بودم و به بعضی از خانوادههایی که میدیدم نظافت و طهارت دارند پیشنهاد این کار را میدادم و یک فروشگاه راه انداختیم. افرادی که به ما کمک میکردند آذوقه بگیریم شده بودند مشتری فروشگاه ما و از این خانوادهها خرید میکردند. فروشگاه ما خیلی کوچک بود در واقع یک اتاق دوازدهمتری بود که قفسهبندیاش کرده بودیم و بعد هم برای فروش محصولاتمان فضای مجازی راهاندازی کردیم. دوستان ما را به همدیگر معرفی میکردند و افراد بیشتری ما را شناختند و به فضای مجازی ما اضافه شدند. الان بیشترین اشتغالزایی ما در بخش فروشگاه است. یکی دارد در خانه خودش سبزی پاک میکند، خشک و بستهبندی میکند و به فروشگاه میفرستد، یک خانواده سبزی سرخ میکند و یک خانواده دیگر رب درست میکند و یک نفر دیگر ترشی و مربا. رفتهرفته تولید محصولاتمان بیشتر شد خانمها سمنو و نان میپزند و مواد فلافل درست میکنند. آبلیمو و آبغوره میگیرند. ما همۀ این محصولات را بستهبندی میکنیم و مرتب تحویل میدهیم. در یک فروشگاه دیگر، اقلامی میفروشیم که سودش برای خیریه است مثل آلو، برنج و روغن. ما این اقلام را با سرمایه خیریه میخریم و سودش برای خیریه است و با همان آذوقه ماهیانه میخریم و به خانوادههایی که کار میکنند میدهیم؛ چون درآمدشان کم است و ما اینطور به آنها کمک میکنیم و کمکهایی را که میرسد به همین خانوادهها میدهیم.
در یک قسمت دیگر خانمهایی را که توان کار دارند که تعدادشان حدود 10-12 نفر هستند را میفرستیم برای نظافت منزل، پرستاری سالمند و بچه. تعدادی هم به این شکل کار میکنند، این تعداد کم هستند؛ ولی یک شاخهای از کار هستند. یکی دیگر از کارهایمان که الان نزدیک یک سال است که راهاندازی کردیم آشپزخانه مجازی است. الان نزدیک چند ماه است که از حسینیه رفتهایم؛ چون حسینیه کوچک بود و جوابگوی فعالیتهای ما نبود. یک منزل اجاره کردهایم و الان دنبال وام هستیم چون نتوانستهایم هنوز پول پیشش را پرداخت کنیم و کرایه دو ماهش را هم ندادیم، در حال حاضر چهار خانم در این آشپزخانه کار میکنند که دو نفرشان بیسرپرست و دو نفرشان کمدرآمد هستند. خانمها دورهم شیفتی جمع میشوند غذا میپزند و ما در فضای مجازی تبلیغ میکنیم. دو تا از خانمها هم پیک ما هستند و غذا را ارسال میکنند به نقاط مختلف شهر و خدا را شکر نسبت به روزهای اول که روزی پنج پرس غذا میفروختیم فروشمان بیشتر شده و این روزها هفتاد پرس غذا میفروشیم. با سود کم فعلاً داریم مشتری جمع میکنیم تا زمانی که مشتری و درخواستهایمان بالا برود بتوانیم برایشان یک مغازهای در بیرون بگیریم و بشود غذای بیرون برداشته باشیم و تعداد بیشتری شاغل بشوند و حجم بیشتری غذا درست کنیم. البته همین حالا هم در حد سیصد پرس سفارش میگیریم. مثلاً مردم برای مراسمهایشان به ما سفارش میدهند و ما برایشان میفرستیم. ما این روزها در شاخههای زیادی کار میکنیم. سوسیس و کالباس خانگی درست میکنیم. ولی اینها پول زیادی میخواهد. من، اول صحبت گفتم که خانهدار هستم و هیچ درآمدی از خودم ندارم و پولی که در مجموعه در میآید خرج خود خانمها میشود، اینطور نیست که من پسانداز زیادی داشته باشم و بگویم که من دارم کار میکنم همان پولی که در میآید حقوق خانمها است. در حال حاضر تقریباً ماهی دوازده میلیون حقوق میدهم به جز پولی که از فروش فلافل و سبزی و… به دست میآوریم. بچههایی که زیر دست من هستند به این درآمدها احتیاج دارند. ده تا خانم مثل خودم فیسبیلالله در مجموعه کار میکنند میآیند که یک ثوابی ببرند.
در حال حاضر برنامههای زیادی در ذهنم هست؛ ولی به سرمایۀ زیادی نیاز داریم. مثلاً دستگاه همبرگرزنی خریدم سه میلیون و خوردهای، این مقدار شاید برای کسی که پول داشته باشد رقم زیادی نباشد، ولی من بهسختی پول را جور کردم و این دستگاه را خریدم همبرگر را زدم تا پولش در بیاید.
نزدیک ده، دوازده خانم بهصورت مستقیم با من کار میکنند و نزدیک بیست خانواده در خانههای خودشان و بهصورت غیرمستقیم کار میکنند.
مرتب در فضای مجازی اطلاعرسانی میکنیم که خانمهایی که این محصولات را درست میکنند خانمهای بیسرپرست و بدسرپرست هستند و باقی خانمها هم فیسبیلالله کار میکنند و در آمدشان صرف امور خیریه میشود، و این توضیحات را هر هفته یکبار در کانال میگذاریم که افراد جدیدی که عضو کانال میشوند بدانند.
این اطلاعرسانی باعث اقبال در مشتریها میشود و شک ندارم اگر این گروه برای یک آدم معمولی بود و این کارها توسط دو سه تا خانم انجام میشد مردم اینقدر تمایل نداشتند که عضو کانالش بشوند. ولی کانال ما کانالی نیست که تبلیغ بشود و اهل تبادل هم نیستم وقتی افراد اضافه میشوند میفهمند، غذایی که خوردهاند و یا جنسی که بردهاند پولش صرف امور خیریه میشود. الان ۱۵۰۰ نفر در گروهمان عضو هستند روزی که من این کانال را زدم با دویست نفر عضو شروع کردم، آنها هم دوستان و اقوامم بودند و رفتهرفته در طول یک سال به ۱۵۰۰ نفر رسیدند. مثلاً ما چند روز پیش یک محصول جدید زده بودیم و به یکی از مسجدهای سطح شهر رفته بودیم و یکی از خانمهایی که معلم کلاس قرآن بودند برای خانه خودشان خریده بود و آنجا باقی خانمها دیده بودند و گفته بودند این چیست؟ گفته بود برای یک خیریه است و تعارف کرده بود و خورده بودند من فردا ده پرس از همان خوراکی سفارش گرفتم. یکی از دلایلش این است که میگویند ما که داریم پول را میدهیم ببریم به جایی بدهیم که یک خیری هم برسد. تبلیغات ما هم همین است که میگوییم شما هم خرید میکنید و هم صدقه میدهید، باید این خرید را برای خانه انجام بدهید، اینجا قیمتش هم کمتر از بازار است بازار بیست درصد رویش میکشد ما فقط دوازده درصد میکشیم، از بازار ارزانتر است و به نفع خودشان هم هست و اینها صدقه است و میدانند که چیزی به خیریه میرسانید و یک لقمهای به چند تا خانوار میدهند.
من گلایههایی هم دارم وقتی که آذوقه میدادم میگفتند بگذار این خانمها خودشان کار کنند و الان که کار هست حمایت نیست و پول زیادی لازم داریم تا جابهجاییهایی انجام بشود، بهطوریکه وقتی از حسینیه بیرون رفتیم فروشمان خیلی بیشتر شده است، تقاضای وام هم دادیم؛ ولی باید خیلی دوندگی کنیم و سختی دارد، ایکاش افرادی که اشتغالزایی میکنند یا زندگی خودشان را رها میکنند و دنبال این کارها میافتند بیشتر حمایت میشدند. من الان آدمی را میشناسم که خیریه دارد و کاری که دارد انجام میدهد سود شخصی هم دارد؛ ولی بهخاطر سروزبانی که دارد به خیلی جاها سرزده و وامگرفته و برایش رشد هم دارد. ما در حال حاضر شش تا چرخ داریم و یکی از شاخههایمان خیاطی است و چند تا خانم درگیر این هستند. اما حمایت مالی واقعاً کم و ضعیف است. من بهجای اینکه به فکر توسعه خیریه باشم تا بتوانم افراد بیشتری را به درآمد برسانم باید حواسم به قرضهایم باشد و مشکلاتی که پیش رویم هست. ایکاش از کسانی که دغدغه جامعه و اطرافیانشان را دارند حمایت میشد تا ما با آرامش بیشتری دنبال رفع مشکلات مردم میشدیم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.