راوی: خانم شیده ایزدی
نام مجموعه: انتشارات آیین فطرت
استان: قم
بیوگرافی:
سن: 57 سال، تحصیلات: لیسانس الهیات معارف اسلامی، شغل: دبیر بازنشسته و مدیر مسئول انتشارات آیین فطرت
کادر اصلی:
4 نفر
شروع فعالیت:
سال 1389
فعالیتها:
من در نهاد رهبری دردانشگاهها کار مشاوره انجام میدهم، قبل از سال 89 که دانشجو بودم و به زبان عربی مسلط نبودم، قبل از اینکه با آقای عباسی آشنا شوم برای مشاورههایی که به دانشگاه میرفتم از کتابهای روانشناسی غربی و کتب مختلف استفاده میکردم. برای یک گره مشاورهای از آقای عباسی یکوقت مشاوره گرفتم و ایشان کتابهای تا ساحل آرامش را به من هدیه دادند. آن کتاب را که خواندم متوجه شدم مانند خود من حرف میزند وبعضی از علما حتی موقع حرف زدن تن صدایشان تغییر میکند، برای همین ارتباطگیری با اینها برایم سخت بود. وقتیکه به کتاب مراجعه کردم، قسمت بالای کتاب همه مانند ما محاوره و معمولی و صمیمی هستند و در پاورقی همه ارجاعات قرآن و احادیث اهلبیت بود و ترجمههایش هم ترجمههای بود که من متوجه میشدم زیرا قبل از اینکه با ایشان آشنا شوم خیلی دوست داشتم که ترجمههای قرآن را بفهمم؛ اما اینقدر جای فعل و فاعل و اینها جابهجا و سخت نوشتهشده بود، همیشه برای اینکه به قرآن بیاحترامی نشود چند صفحهاش را میخواندم میبستم.
در اسفند 89 ایشان برای عیادت همسرم که جانباز نخاعی هستند به منزل ما تشریف آوردند و گفتند که با شما هر همکاری که نیاز است را انجام میدهیم. همکاری میکنیم تا مردم سبک زندگی را که پیشنهاد خدا است را بتوانند راحت یاد بگیرند. ازاینجا به بعد کتاب نیمه دیگرم، من دیگر ما را ایشان مینوشتند و ما هرکاری و هر فعالیتی برای اینکه کتاب به چاپ و به دست مردم برسد انجام دادیم و اینها همه لطف خدا بود و یقین دارم اخلاص نویسنده و خانواده محترم ایشان بوده که مردم اینقدر استقبال کردند. واقعاً هیچکدام از ما باورمان نمیشود که تا ساحل آرامش به چاپ 65 رسیده باشد، 65 تا چاپ 2500 تایی. یا کتاب من دیگر ما، نیمه دیگرم همهشان چاپ پنج را رد کردهاند و همه از لطف خدا بوده. حتی امسال که مقام معظم رهبری به غرفه ما آمدند زمانی که نویسنده کتاب داشتند میگفتند که جلد اول سرنشین خدا امسال پنجتا جلد 2500 تایی خورده است آقا خیلی برایشان جالب بود و همه اینها لطف خدا است.
ما تا به الآن به نویسنده حق تألیف ندادیم، به عبارتی خودشان دریافت نمیکنند و من دست به حساب انتشارات نمیزنم و حتی حقوقهای شخصی خودم را هم تمام تلاشم را میکنم که وسط کار بگذاریم تا قیمت کتابها را تا جایی که میتوانیم خیلی بالا نبریم تا مردم دسترسی داشته باشند.
تأمین هزینهها:
ما یک گوشی تلفن همراه با شماره 910 داشتیم و الآن هم هنوز همان است، و اتاق و میز و چیزهای دیگر نداریم. من مدیرمسئول هستم و همیشه هم گوشی برای ارتباط در دستم است، ارتباط حضوری بنده با مخاطبین فقط در نمایشگاهها است. اما هرکسی که به گوشی من زنگ میزد برایش عجیب بود که مدیرمسئول انتشارات دارد صحبت میکنند.
زمانی که من مسئولیت انتشارات را داشتم مثلاً میگفتند ما کتاب میخواهیم و یا برای مسابقه جلد اول من دیگر ما را میخواستند و یا برخی میگفتند میخواهیم 13 جلد را هدیه دهیم، من راهنمایی میکردم و به اینگونه نبود که چیزی بگویم که به نفع من باشد.
ترغیب و تبلیغ:
مهمترین قسمت اشتیاق مردم، زحمتی بود که نویسنده کتاب میکشید. یعنی کتاب بهگونهای نوشته شده است که یک خانمی از کانادا به من ایمیل زد که من جلد اول منِ دیگر ما را خوردهام. من گفتم میشود توضیح دهید؟ گفت مانند یک خوردنی خیلی خوشمزه بود که تا تمام نشده بود زمین نگذاشتم. یعنی آنهایی که کتاب را میخوانند یک اثر بسیار مؤثری داشتند برای اینکه کتابها را به دست مردم برسانند.
آقای عباسی قبل از اینکه هر کتاب را چاپ کنند از بعضی اقشار نظرسنجی میکردند، مثلاً حدود سی تا طلبه، سی تا دانشجو، سی تا دبیرستانی کتاب را مطالعه میکردند و نظراتشان را میگفتند. مثلاً میگفتند از این کلمه سخت در کتاب استفاده نشود و … اگر منطقی بود، ایشان واقعاً اعمال میکردند.
کتاب اینگونه است که مثل خودمان بیان میشود. خیلی از مخاطبها به من زنگ میزنند و میگویند اصلاً انگار نویسنده در اتاق ما نشسته و ما را نقاشی میکند. الآن کتاب من دیگر ما برند شده است و ما در نمایشگاه بینالمللی کتاب جزو پرفروشترین شدیم و برای همه عجیب بود. یک نفر زنگ زد و گفت پانزدهتا از این جلد کتاب میخواهم و گفتم نامم موسسهتان را بگویید، میگفت نه من از وقتی با کتابهای شما آشنا شدم همهاش کتابهای شما را میخرم و هدیه میدهم.
سایر فعالیتهای فرهنگی:
مجموعه کتابخانههای عمومی که برای وزارت ارشاد است، سالها است که کتابهای ما را به تعداد زیاد میخرند و در کل کتابخانههای ایران پخش میکنند.
یک برنامه دیگر به نام خرماهای کاغذی داریم، حدود یک ماه به سال نو مانده بود روی کتابهای تخفیف میگذاشتیم که مردم به روح امواتشان کتاب خیرات کنند و به روی کتاب مهر میزدیم برای کسی که سفارش داده بود ارسال میکردیم و ایشان بین هرکسی که دوست داشت مانند خرما تقسیم میکرد.
نکات:
یکی از نکاتی که اکثراً افراد با من تماس میگیرند و درخواست دارند کتاب الکترونیک است و ما واقعاً مقاومت کردیم وتلاش کردیم که چه ضرورتی داشته باشد کهpdf در اختیار افراد قرار دهیم، من به همه افرادی که اهل مطالعه هستند میگویم به نقل از مقام معظم رهبری هیچچیزی جای کتاب کاغذی را نمیگیرد.
وقتی پدر مادرها بهوسیله لپتاپ، تبلت و موبایل کتاب مطالعه میکنند بچهها هیچوقت نمیگویند که دارند چهکار میکنند. خیلی دوست دارم این را بگویم که حتی اگر قیمت کتابها انقدر بالا رود که ما بتوانیم به سختی کتاب را تهیه کنیم، هیچوقت از خرید کتاب صرفهجویی نکنیم. آیتالله مرعشی نجفی اینقدر عشقشان به کتاب زیاد بود که روزه و نماز استیجاری میگرفتند تا شاید بتوانند یک کتاب بخرند.
افرادی که به نمایشگاه بینالمللی کتاب میآیند و سر قیمت کتاب چانه میزنند به آنها میگویم باورتان نمیشود دارد گوشت تنم میریزد. نه اینکه من یک شکم سیر پولدار هستم، به این فکر کنید که سر لباس و خوراکیها چانه بزنید ولی در کنار بچههایتان سر کتاب چانه نزنید تا به ارزش کتاب پی ببرند.