خلاصه شرح فعالیت:
– این روزها درگیر یک رویداد محیطزستی هستم به نام درمان کاغذی که از کمپین مدرسه کاغذی الگو گرفته است. ایشان با جمعآوری کاغذهای باطله و فروشش آن را هزینه درمان بیماران نیازمند میکند.
– کار من به این صورت است که من از سازمان مردم نهاد اداره و ورزش هستم و از اداره مجوز دارم ولی مردمی است. ما باید با ایدههایی که داریم مسائل مختلف مردم را حل کنیم. سمن من خیریه درمانی است، من مستقیم با خود پزشکان، داروخانهها، رادیولوژی و .. صحبت کردم و با معرفی نامهای که طراحی کردم بیماران را میفرستیم و پولی نمیگیرند برای درمان. علاوه بر 50 پزشکی که به من اعتماد کردند داروخانههای این شهر هم من را میشناسند و هرکس به آنجا برود و بگوید نیازمند است به خانم خلج معرفی شده و ایشان هم با انجام تحقیقاتش به آنها نامه داده و آنها به داروخانه رفته و ایگان دارو دریافت میکنند.
– قصه من از اینجا شروع شد که وقتی دبستانی بودم مادرم عضو انجمن اولیای مدرسه بودند و رابطه خوبی با مدیر مدرسه داشتند و باهم به خانه دانشآموزانی میرفتند که مشکل مالی داشتند و کمک میکردند. چون ما ساکن آن روستا بودیم خانوادهها به مادر من اعتماد بیشتری داشتند و اگر مشکلی داشتند به خانه ما میآمدند. ایشان تا جایی که در توانش بود کمک میکرد. ولی یک مشکل، درمانشان بود که من میدیدم به ما مراجعه میکنند و بیمار هستند و مادر من تا جایی میتوانست کاری میکرد. تا اینکه مشکل درمان خانوادهها برای من یک دغدغه شد و این دغدغه همینطوری با من بزرگ شد. وارد دانشگاه شدم و دیدم آنجا هم هستند کسانی که مشکل مالی دارند، من هم نه موسسهای داشتم و نه چیزی به رئیس دانشگاه و کارمندان مراجعه و پول جمع کردم. دیدم کار سختی است و تصمیم گرفتم کار بهتر و گستردهتری انجام دهم تا خدمات بیشتری ارائه دهم.
– سال 95 در سن 25 سالگی دیدم مشکلات مردم بیشتر شده است و هزینه درمانها بالاتر رفته و مراجعات به خانه ما خیلی بیشتر شده. آنجا تصمیم گرفتم با یکی دو تا از پزشکان که دوست پدر و برادرم بوودند صحبت کردم و طبیعتاً قبول میکردند و این جرقهای برای من شد که چرا به سراغ بقیه پزشکان نروم. جامعه پزشکی ما در شهر ملایر خیلی استقبال کردند.
– بیمار حسی حرکتی داشتم که ویلچری بود و بعد واکری شد و بعد الان با دو عصا به راحتی میرود و این لطف خدا و زحمت پزشکان است. من ایشان را به تهران آوردم و هزینه درمانش کاملاً رایگان شد. این موارد خیلی زیاد است.
– من هیچوقت تنها نبودم و اعتقادم این است که همیشه خدا هست و برای گرهگشایی از کار مردم همیشه توکل کردم و یک یا علی گفتم و خدا هم کمکم کرده است.
– شناسایی مددجوها به این شکل است که مراجعه میکنند و یا دوستان و آشنایان و یا ادارات تماس میگیرند و ما به بازدید میرویم. فقط به بازدید تنها اکتفا نمیکنیم و از تمام ادارات استعلام میگیریم و اگر واقعاً شخص نیازمند واقعی باشد با استعلامها مشخص میشود.
– من برگه معرفینامه ایجاد کردم با مهر و امضای خودم و اسم بیمار و اسم پزشک و آدرس را هم مینویسیم و ایشان به پزشک ماجعه میکنند. سالیانه برای پزشکان 2000 بیمار میفرستیم.
– هدفم این است که یک فهیمه خلجی و یک موسسه یاوران زندگی نوی دیگری در همه شهرها باشد و جرقهای برای جوانان باشد که مثل من پولی ندارند اما دغدغهشان هست.
– برکت این کار را در زندگیم دارم میبینم، یکی قصه خریدن خانه ما بود، در این سن و با این قیمتهای نجومی کسی نمیتواند خانه بخرد و ما هم فکر نمیکردیم. در سال 98 اتفاقی در روند ساخت خانه یکی از مددجوها افتادم و کارهایش را کمک میکردم و حساب مالیش با من بود. یک روز این خانم به منزل ما آمد و دعا و تشکر میکرد مادرم گفتند که دعا کن جهیزیهاش را به خانه خودشان ببریم، خانم همانجا دعا کرد. فکر میکنم یک ماه یا دو ماه بعد از ایشان ما سند خانه خودمان را گرفتیم.
– من آینده را خیلی روشن و خیلی خوب میبینم و رویای من این است که در کل کشور تمام پزشکان ما همه جذب موسساتی چون موسسه ما شوند و امیدوار هستم اینقدر اعتماد زیاد شود که پزشکان خیریهها را راحتتر بپذیرند. هیچ نیازمندی درمانده نماند.