مرضیه رازقی مادر فاطمه سادات، سیدمحمدعلی و سیدمحمد حسن است او دکترای کشاورزی و خانه دار است و به این شغل خود افتخار میکند و میگوید با کمال افتخار مشغول خانوادهداری هستم. از دوران کودکی در خانوادهای با سابقه فرهنگی بزرگ شده و چون پدرش بسیار مذهبی و علاقمند به فعالیتهای فرهنگی بوده، فرزندان هم با این منش تربیت شدهاند. اکنون این فرزندان هرکدام به نوبه خودشان در سمتی مشغول فعالیت هستند و دغدغه پوششدهی مسائل فرهنگی را دارند. این خانواده پس از طوفان الأقصی با مشورت و همفکری یکدیگر به ایده پختن آش و فروش آن به نفع جبههی مقاومت میرسند و آن را اجرایی میکنند. نکته جالب توجه این است که این حرکت را کاملاً حساب شده و با ساز و کار برنامه ریزی شدهای انجام میدهند تا بیشترین سود را داشته باشد و همهی محصول به فروش برسد.
ارزش افزوده
ما در مناسبتهای مختلف، از بحثهای انتخابات گرفته تا مناسبتهای مذهبی یا انقلابی، شهادت سردار سلیمانی عزیز، شهادت شهید رئیسی و موارد به روز دیگر در خانواده، بحث و شوری به پا میشود که ما بهصورت خانوادگی چه کاری میتوانیم انجام دهیم؟ سعی میکنیم به نوبه خودمان با روضه و مجالس خانگی حداقل صدایی بلند کنیم و در فضای شهرستان فعالیت خود را ادامه دهیم. بعد از این که قضیه فلسطین اتفاق افتاد و حکم شرعی آن از طرف امام خامنهای صادر شد که؛ با هر امکاناتی که دارید به جبهه مقاومت کمک کنید و یاری برسانید، ما دوباره وظیفهای را روی شانههای خودمان احساس کردیم، دور هم جمع شدیم که در این زمینه میتوانیم چه کاری انجام دهیم؟
کمکهای مالی را هر کس با توجه به توان خودش انجام میداد. ما با هم به بحث و گفت و گو نشستیم که به فرض اینکه مقداری طلا را هم فروختیم، سرمایهای جمع شد تا به جبهه مقاومت بدهیم و کمک کنیم؟ چه کار کنیم که این مقدار پول ارزش افزوده پیدا کند و فقط تقدیم نکنیم؟ یعنی این پول را جایی استفاده کنیم تا یک ارزش افزوده ایجاد کرده و سپس آن را تقدیم کنیم. با توجه به توانی که داشتیم و فرصت و وضعیتی که بود، پخت آش رشته به ذهنمان رسید و گفتیم: میتوانیم آش رشته بپزیم و در یکی از مساجد محل به نفع جبهه مقاومت بفروشیم. وقتی ایده را مطرح کردیم، استقبال شد. خیلی سریع ارزیابی کردیم که به چه حجمی از مواد احتیاج داریم؟ مواد اولیه را تهیه کردیم و با مساجد رایزنی کردیم و یک امکانسنجی انجام دادیم. چون میخواستیم این کار را در شهر مقدس قم انجام دهیم، بنابراین امکانسنجی کردیم و گفتیم که حالا کجا برویم که به لحاظ امکانات بهتر باشد؟ یکی از مساجد نزدیک منزل خواهرم، مسجد فعالی بود و هیئت امنا و امام جماعت آن در حوزه فرهنگی فعال بودند. این مسجد، مسجد امام موسی کاظم در پردیسان قم بود. به واسطه یکی از آشناها که در آن مسجد رفت و آمد داشت و فعالیت میکرد با امام جماعت ارتباط گرفتیم، به آنجا رفتیم و صحبت کردیم با استقبال خیلی خوبی روبرو شدیم.
امام جماعت ما را به خادمین مسجد ارجاع دادند. یکی از خادمین مسجد خانمی بود که تجربیات خودش را در اختیار ما قرار داد و همان روز آشپزخانه را با رویی گشاده به ما نشان دادند، مسجد نوساز بود و امکانات خیلی خوبی هم داشت. مواد آش را هم یک روزه خریدیم و روز بعد هم پخت آش را انجام دادیم و بعد از نماز مغرب و عشاء فروختیم.
شاید یکی از برکات کار برای این حوزه بود که آن روز همه چیز به آسانی پیش رفت. ما تجربه کار در حوزههای دیگر را داشتهایم، این یکی از مواردی بود که خیلی تسهیل شده کار جلو رفت.
هدفگذاری ما روی مسجد فعالی بود. بنری طراحی کردیم، متنی نوشتیم که فروش به نفع جبهه مقاومت است و آن متن را در اختیار هیئت امنا قرار دادیم و آنها یک شب قبل از برنامه آن در کانال مسجد گذاشتند و فقط مخاطبین خودشان را داشتند. اما شب بعد تعداد مشتریها بیشتر شد. در محله شنیده و در کانال دیده بودند و استقبال زیاد شد. به هر حال محله پردیسان قم، مسجد زیاد دارد. در هر محلهای مسجدی میبینید. صد کیلو آش آماده کرده بودیم و میخواستیم در ظرفهای نیم کیلویی به فروش برسانیم. دویست تا ظرف در نظر گرفته بودیم و توانستیم حدود هفتاد ظرف را داخل مسجد بفروشیم. مابقی را هم اسنپ وانت گرفتیم، دیگ بزرگی را از مسجد امانت گرفتیم، پشت وانت گذاشتیم و به کوه خضر قم بردیم.
همدلی در کوه خضر
همان طور که در جریان هستید کوه خضر یک مکان زیارتی و تفریحی است و خانوادهها از ارتفاعی بالا میآیند و زیرانداز پهن میکنند و حالت شب نشینی دارد و دیگ را پایین گذاشتیم. این یک کار کاملا خانوادگی بود، از جایی هم غیر از مسجد و وسایل آشپزخانه آن مثل دیگ و گازی که در اختیار ما گذاشتند، کمک و امکانات خاص دیگری نگرفته بودیم. وقتی وارد کوه خضر شدیم و دیگ را پایین گذاشتیم، مردم نمیدانستند که چه خبر است؟!
بنر را کنار بساط برپا کردیم اما مردم باید خیلی نزدیک میشدند تا بنر را بخوانند و ما با آنها شروع به صحبت کنیم. به این نتیجه رسیدیم که باید صدایی بلند کنیم و تا صدای موسیقی نیاید، مردم شاید مأخوذ به حیا باشند و جلو نیایند. با توجه به امکانات خودمان، ماشین را جلوتر پارک کردیم، درهای ماشین را باز کردیم و از باند ماشین آهنگهای مقاومت را پخش کردیم. وقتی آهنگ پخش شد، از ما استقبال کردند. مردم جلو میآمدند و از ما سؤال میکردند.
در مسجد از دستگاه کارتخوان خود مسجد استفاده کرده بودیم چون اعتماد اهالی محل به آنها بیشتر از مایی بود که از بیرون آمده بودیم و نمیشناختند. نمیخواستیم شماره کارت شخصی بگذاریم تا سوءتعبیر نشود و اعتماد در مسئله مالی را درنظر گرفته باشیم. کما این که آن مسجد در هفته گذشته برای کمک به جبهه مقاومت. چندین بار کمکهای نقدی جمعآوری کرده بودند و ما سابقه آنها را میدانستیم بنابراین از آنها درخواست کردیم از کارتخوان مسجد استفاده کنیم، آنها هم پذیرفتند.
وقتی به کوه خضر رفتیم، دیگر امکانات کارتخوان را نداشتیم،به همین جهت روی تخته وایتبرد کوچکی که همراه برده بودیم، شماره حساب دفتر امام خامنهای برای پویش «ایران همدل» را گذاشتیم، هر کس میآمد با گوشی پول را به حساب پویش واریز میکرد و خیلی برایشان شیرین بود. واکنشهای جالبی هم اتفاق میافتاد. همه میپرسیدند: پول را چه کار کنیم؟
میگفتیم: به حساب پویش بزنید. وقتی واریز میکردند و اسم پویش را میدیدند، برایشان جالب بود و دعا میکردند که خدا خیرتان بدهد! چه کار جالبی است!
مردم دعا میکردند و میگفتند؛ شما دعا کنید، ما هم دعا میکنیم، انشاءالله فرجی شود و نابودی اسرائیل باشد یکدیگر را همدلانه تسلی میدادیم و برای جبههی مقاومت دعا میکردیم. گاهی قرار نیست اتفاق بزرگ یکبارهای رقم بخورد.
ابـاسیـف
این حرکت را در تهران هم به شکل دیگری انجام دادیم به این ترتیب که مسجد اباسیف در محله کارون جنوبی، سمت امام خمینی، یک مدرسهی مسجد محور دارند. مسجد فعالی با نیروی کار جوان و پویا که کادر خیلی خوب و همراهی دارند. ما هم به واسطه هم محلهای بودن تشکیلاتی به اسم مادرانه داریم و برخی فرزندان هم محله ایها در آن مدرسه درس میخواندند.
در تشکیلات مادرانه، تعدادی از مادران تحصیلکرده به دلایل مختلفی از جمله دغدغه اصلی که اولویت تربیت فرزندانمان است، دور هم جمع شدهایم و در کنار این دغدغه تربیتی میخواهیم در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی، کنشگری خودمان را داشته باشیم. این مسئله به عنوان شغلی که درآمدی داشته باشد، نیست بلکه با این هدف است که بهصورت مردمی و خودجوش در بدنه جامعه حضور داشته باشیم و هر جا احساس نیاز و خلاء کردیم، وارد عمل شویم.
مادرانه در محله امام خمینی حدود 57 نفر عضو دارد. معمولا گزارشهای کار را در گروه به اشتراک میگذاریم و جزء محلههای فعال هستیم. در استان تهران، تقریباً محلههای مختلف مادرانه دارند اما ما جزء محلههایی هستیم که مادرانهمان فعال هست.
معمولاً هیئتهای ماهانه و هفتگی هم داریم و سعی میکنیم با موارد روز کشور و منطقه جلو برویم و از قضایای اجتماعی دور نیستیم. برنامه منسجم و خوبی هم با عنوان « امام خوانی» داریم و بعد از اتفاقات اخیری که در مورد فلسطین و حوزه مقاومت افتاد و حکمی که حضرت امام دادند، صحبت های امام خامنهای را مورد بحث و بررسی قرار میدهیم.
بعد از اتفاق طوفانالاأقصی حوزههای مقاومت را داشتیم و طبق حوزه مقاومت در خانهها جلو میرفتیم. به خصوص آن اوایل که طوفانالاقصی اتفاق افتاده بود، بحث تبیین شرایط مطرح شد تا به روشهای مختلف خودمان را آماده کنیم تا اگر اطرافیانمان سؤالی داشتند، مطلع باشیم و بدانیم در چه فضایی هستیم؟ در جمع خودمان این روشنگریها را داشتیم. با روضههای مقاومت شروع کردیم و به فراخور مسائل مختلفی که اتفاق افتاد، از شهادتها گرفته تا اتفاقاتی که در این یکسال برای جبهه مقاومت رقم خورد. ما سعی کردیم که حداقل یک کار صلواتی داخل محله داشته باشیم و تا میتوانیم در میدانگاه کارهای میدانی انجام بدهیم و تا حدودی تبیین چهره به چهره داشته باشیم.
در مادرانه نیروهای خوش فکر خیلی زیاد هستند. حال گزارش کار میآید و ما درگیر بستری در فضای مجازی هستیم و از دور با هم ارتباط داریم. ممکن است خیلی همدیگر را نشناسیم اما فضایی که در بستر مجازی داریم و میتوانیم گزارش کارها را رد کنیم. ایدهها میرسید که دوستان الان در نقاط مختلف کارهایی انجام میدهند. ایدهها را میخواندیم و به اشتراک میگذاشتیم. این ایدهها باعث شد که این جرقه در ذهن ما زده شود که شاید محله ما هم پتانسیل چنین کاری را داشته باشد. بحث بازارچه مطرح شد و گفتیم که شروع حرکت با کار کوچکتر باشد تا توانمندیها را در این زمینه ارزیابی کنیم که انشاءالله بتوانیم قدمهای بزرگتری برداریم. بنابراین با رای و مشورت، پخت آش رای آورد و اکثریت موافق بودند و برای اجرا رفتیم.
در قدم اول مساجد را شناسایی کردیم و اولویت را روی مساجدی که خیلی فعال نیستند. گذاشتیم چون این دغدغه را هم داریم که مساجد را فعال و پویا کنیم مثل زمان جنگ، که مساجد پایگاههای قدرتمندی برای کمکهای مردمی بودند، الان هم شرایط جنگی است. با این هدف سعی میکردیم به سمت مساجدی برویم که زیاد فعالیت نمیکنند. دو سه تا مسجد رفتیم که به دلایل مختلف جور نشد. یکی از مساجدی که خودم رفتم، گفتند تا الان بحث فروش در مسجد را نداشتیم و تاحدودی برایشان به نظرشان سنگین میآمد. گفتند: ما همیشه نذری داریم و الان فروش بگذاریم، مردم واکنش خوبی ندارند. این تصمیم آنها بود. ما روشنگری کردیم و گفتیم: مردمی که هر شب بعد از نماز به جبهه مقاومت کمک میکنند، قطعا اگر بفهمند یک ظرف آشی و غذایی هست که به نفع این جبهه میتوانند خریداریکنند، مشارکت میکنند اما نظر کلی امام جماعتهایی که آمدند این بود که این فضا را وارد مسجد نکنید. بعضی مساجد هم امکانات نداشتند. یعنی امکانات آشپزی مثل آشپزخانه نداشتند. میگفتند: ما نذریهای خودمان را هم به آشپزخانههای بیرون سفارش میدهیم. در نهایت به مسجد اباسیف رسیدیم. این جا فضا و امکانات خوب و کادر جوانی داشت و مثل یک مدرسه پویا بودند. رفت و آمد اولیاء و بچهها به مسجد آنجا را از آن خمودگی خارج کرده و پویا ساخته بود. خیلی هم از ما استقبال کرده و با تمام امکاناتشان در کنارمان قرار گرفتند. برای بحث اعتمادسازی به آنها گفتیم که اگر دستگاه کارتخوان دارید، با کارتخوان خودتان خرید را انجام دهیم و مبلغ فروش را به جبهه مقاومت تقدیم میکنیم و درنهایت همکاری خوبی شکل گرفت.
در موضوع فلسطین ما به یک حکم شرعی عمل کردیم و قاعدتاً از نظر روحی در انسان بسیار تأثیرگذار است مثل روزه گرفتن در ماه رمضان که رمضان اگر توفیق داشته و همه روزهایمان را گرفته باشیم، بعد از ایام روزه احساس خوبی به آدم دست میدهد. واقعیت این است که ما وظیفه یک حکم را روی شانههای خودمان احساس میکردیم. میتوانم بگویم خیلی از اعضای تیم ما، شبانه روز این دغدغه را دارند که حالا چه کار کنیم؟ یک بیقراری وجود دارد. رهبر ما فرمودند با هر امکاناتی که دارید، کمک کنید! وقتی آدم با خودش فکر میکند، میگوید همهی امکانات من این بود؟! همه پتانسیلی که من میتوانستم بگذارم همین بود؟ اینها خودش جوشش و انگیزه ایجاد میکند و احساس خوبی دارد و خداوند هم برکاتش را جاری میکند. همانگونه که این اثرات را اکنون هم در زندگی و پیروزیهای جبهه مقاومت ببینیم. گاهی قطره قطره به هم میپیوندند و سیل عظیمی جاری میکنند. برای برداشتن گامهای بزرگ از برداشتن گامهای کوچک نترسید.