راوی: خانم نوروزی
نام مجموعه: طرح توانمندسازی دانشآموزان استثنایی
استان: فارس (شیراز)
بیوگرافی:
من مدیر یکی از مدارس استثنایی استان فارس، شهر شیراز هستم. در طول دوران کاریام به این نتیجه رسیدم که بچههای استثنایی در هر طیفی که هستند، هر چه سنشان بالاتر میرود، تحلیل مغزی و عقلیشان کاهش پیدا میکند. این بچهها آرامآرام به سمت انزوا میروند و چون هیچ راه گذری برایشان در جامعه نیست، تصمیم گرفتیم طرحی برای اشتغال آنها تدوین کنیم. هدف از این طرح این بود که هم جامعه بداند اینها وجود دارند، و هم خودشان منزوی نشوند و بتوانند در اجتماع دیده شوند و فعال باشند.
کادر اصلی:
این طرح با همکاری من و تعدادی از همکاران آموزش و پرورش استان فارس شکل گرفت. از طرف اداره تعاون حمایت شد، و وزارت کار و آموزش و پرورش نیز حمایت رسمی کردند. من بهعنوان یکی از اعضای هیئت مؤسس طرح، بدون دریافت هیچگونه دستمزدی، فقط برای ماندگاری و اجرای این طرح فعالیت کردهام.
شروع فعالیت:
حدود ۲۰ سال پیش، زمانی که تازه وارد آموزش و پرورش شده بودم، طرح را برای اولینبار به آموزش و پرورش استثنایی کشور ارائه دادم. اما پاسخ آنها این بود که در این زمینه نمیتوانند کاری انجام دهند. بهخاطر موانع قانونی، طرح متوقف شد تا اینکه وزارت تعاون وارد ماجرا شد و مسیر را هموار کرد. در نهایت در شهریور ۱۴۰۱، این طرح بهصورت رسمی توسط رئیسجمهور افتتاح شد.
فعالیتها:
هدف از این طرح، اشتغالزایی برای دانشآموزان استثنایی بعد از فارغالتحصیلی بود. با حمایت وزارت کار، تجهیزات اولیه مانند چرخهای خیاطی برای کارگاهها فراهم شد. بخش عمدهای از هزینهها توسط خیرین و از منابع شخصی خودم تأمین شد. تلاش کردیم با حداقل امکانات هم فعالیت را پیش ببریم و حتی با یک دستگاه هم کار را آغاز کردیم.
موفقیتها:
این طرح در سطح ملی معرفی شد و در مراسمی که با حضور رئیسجمهور برگزار شد، افتتاح شد. برای من موفقیت اصلی، نه تأییدهای رسمی، بلکه تأثیر مستقیم بر زندگی این بچهها بود. اینکه بتوانند شغل داشته باشند، وارد اجتماع شوند و احساس مفید بودن کنند، بزرگترین موفقیت است.
چالش:
بزرگترین چالش، کمبود حمایت مالی و عدم توانایی بسیاری از خانوادهها در شروع کار برای فرزندانشان بود. حتی برای تهیه تجهیزات ابتدایی، حمایت کامل نداشتیم. اغلب هزینهها از جیب خودم یا کمک خیرین پرداخت شد. با وجود سختیها، هدف این بود که طرح متوقف نشود.
بازخوردها:
بازخورد بچهها و خانوادهها فوقالعاده بود. اشک شوق و لبخندهای دانشآموزان، بهترین پاداش برای ما بود. خاطرم هست روزی یکی از معاونان وزارتخانه که با یک جعبه ماژیک به مدرسه آمد، تنها یک عدد را به یکی از بچهها داد. آن دختر، همه ماژیکها را بین یازده نفر دیگر تقسیم کرد. آن مقام مسئول اشک ریخت و گفت نمیدانستم بچهها اینقدر باهماند؛ اگر میدانستم برای همه میآوردم. این رفتار برای من نماد بزرگواری این بچهها بود.
خانوادهام، خصوصاً همسرم که خودش هم فرهنگی است، همیشه حامی من بودند. با وجود محدودیتهای زندگی خانوادگی، همیشه در کنارم بودند و من را تشویق به ادامه کار کردند.