راوی: خانم مرضیه امیرآبادی
نام مجموعه: بیمارستان لاله
استان: تهران
بیوگرافی:
بنده متولد 1357، پزشک متخصص زنان هستم و دکترای تخصصی زنان دارم.
کادر اصلی:
ما یک تیم هستیم. اما در گذشته در شهرستان تنها بودم ولی وقتی به تهران آمدیم باید حتماً تیم میشدیم.
شروع فعالیت:
فعالیت فرهنگی بنده از سال ۸۸ آغاز شده است.
فعالیتها:
من زمانی که دوره رحم را در شهرستان شروع کردم، این تجربه را آرامآرام یاد گرفتم و با افرادی را که تمایل به سقط داشتند صحبت میکردیم و دستمان میآمد که هرکسی به چه دلیلی میخواهد سقط کند. آن زمان خودم تنها بودم. سال 94 در شهرستان تنها بودم و کسی که مراجعه میکرد یا مشکل مالی داشتند، یا بارداری برای بچه سوم، چهارم بود و یا مشکل فرهنگی داشتند. ما شروع به حرکت کردیم و مانع از سقط بچه میشدیم.
در سال 97 وارد تهران شدم و فضای تهران با شهرستان خیلی فرق داشت؛ آن موقع دیگر یک تیم شدیم که الان نیز گروههای متعددی هستند و در زمینه پیشگیری از سقط هستند و این کار را شناختیم.
وقتی وارد تهران شدیم دسترسی به دارو خیلی راحتتر بود و با گروه باید فعالیت میکردیم. وقتی کسی وارد مطب من میشود بهعنوان اولین گروهی که مراجعه میکنند و درخواست سقط و کمک و اینها از من دارند. ما در اولین برخوردمان با این تیپ مراجعین باید بتوانیم مریض را منصرف کنیم و شروع به اقدام میکنیم. ابتدا علتش را میفهمیم و همانجا بلافاصله با گوشی من شماره یکی از بچهها که مشاوره پیشگیری از سقط میدهند را میگیرم و بهمحض اینکه جواب دادند گوشی را به خانمی که قصد سقط دارد میدهم تا باهم صحبت کنند. بعد از آن حمایتهایی میکنیم مانند حمایتهای تغذیهای و اگر روانشناس نیاز باشد. بررسی میکنیم که در این اتفاق چه کسی مؤثر است و چه کسی مشکل اصلی است، یکزمان مثلاً مشکل مالی است و سعی میکنیم تا جایی که در توانمان است حل کنیم. ولی یکزمان مشکل این است که خانوادهاش پیشش نیستند و دو تا بچه دارد و حالت تهوع شدید دارد و در این حالت ما سعی میکنیم کسی را پیدا کنیم که به ایشان روزانه غذا برساند و یا با بچههایش بازی کند و این کارها سازماندهی شده است.
از سال 88 تا ۹۴ چون من پزشک بودم آمدم شهدای مسجدمان را شناسایی کردم و به خانه مادران شهدا میرفتم و مدارکشان را گرفتم و کمکم وصیتنامههایشان را جمعآوری کرده و از همه اسکن گرفتیم و با بچههای محله برای شهدا سالگرد گرفتیم. از این خاطرات آرشیوی را توانستیم نگهداریم که هر وقت مراسمی بخواهند بگیرند هم به اطلاعات دسترسی داشته باشند و هم اینکه یکسری تصویر از مصاحبهها گرفتیم که خاطرات شهدا زنده شود و درصدد این هستیم که فیلمشان را بسازیم و یا کتابشان را بنویسیم.
یکی دیگر از فعالیتها در زمینه زایمان طبیعی است که تشویق به این امر کرده و از آثار زایمان طبیعی گفته میشود. با توجه به اینکه سزارین آسیبزننده است و فقط باید در موارد واجب و اورژانسی انجام شود، اما در کشور ما دارد انجام میشود.
در زمینه زایمان طبیعی یک استرسی هم وجود دارد و در ابتدا که به من مراجعه میشود میگویند سزارین هم میکنید؟ در ابتدا گارد نمیگیرم که نه بلکه میگویم فعلاً صبر کن و جلو برویم و ببینیم خدا چه میخواهد و آرامآرام سوق میدهیم به سمت طبیعی.
موفقیتها:
من یکبار به شهرستان که رفتم خانمی بود که باردار بود و میخواست سقط کند و این بچه برای قبل از ازدواج این دو نفر با هم بود. خانم تا فهمید گفت میخواهم سقط کنم و با حرفهایی که با هم زدیم قبول کرد که بچه را نگه دارد و آخرین روزی که من در آن شهر بودم بچه دنیا آمد و پدر این خانم سنی و مادرش شیعه بود و این دختر از فامیلهای مادری باردار شده بود.
بچه را آوردند و بسیارریز بود و آن خانم در دوران بارداری چیزی نخورده بود که بچه رشد نکند تا شکمش مشخص نشود و لباسهایی را میپوشید که خانواده متوجه نشوند باردار است. بعد بچه را به متخصص اطفال دادم و گفتم پرونده را ببندید و بچه را بدهید ببرند خانه که اگر پدر دختر بفهمد واویلا است. بعد از به دنیا آمدن بچه، گفت من بچه را نمیخواهم و بچه به خانه ما رفت و او هم به خانهشان رفت. مادرش بعد از فهمیدن داستان، قضیه ازدواج دخترش را تسریع کردند و بچه پیش من ماند. بچه به مدت 6 ماه پیش من بود تا اینها ازدواج کردند و این بچه همچنان پیش من ماند. دیگر حضانت این بچه را به من دادند و به شهر دیگر که رفتم پرستار گرفتم و او میدانست که این بچه خودم نیست، بعد از آمدن به تهران به دلیل حضور همسر و زندگیام این بچه را به دوستانم دادم و آنها هم نگه داشتند تا اینکه اینها ازدواج کردند. و قرار بر این شد برای چند سال زندگی مخفیانه داشته باشند و بعد اعلام کنند که بچهدار شدهاند.